نوار کاست: دو
به یاد محمدعلی حدادیان(۱۳۸۱-۱۳۱۶)
محمدعلی حدادیان استاد نی و موسیقیدان؛ احتمالاً کمتر کسی با او آشنایی دارد اما با یک اشاره متوجه خواهید شد حتماً او را دیدهاید، آهنگهای پریسا را که گوش دهید و فیلمشان را ببینید کسی که نی مینوازد حدادیان است. به ویژه در تصنیف «تاب بنفشه».
□
سال ۱۳۶۹ در دانشگاه، درس اختیاری آشنایی با موسیقی بود و مدرس آن استاد حدادیان؛ محل دانشگاه: عمارت داخل پارک آبشار اصفهان؛ ساختمانی که فیلم گنجقارون در آن ساخته شدهاست. ترم تمام شد؛ من و یکی از دوستان، دقیق به یاد ندارم اما همزمان یا کمی بعد نزد استاد علی رستمیان آموزش آواز میرفتیم. جمعه ها صبح برای فرگیری یک گوشه از موسیقی ردیفی ایران. رستمیان از اصفهان رفتند تهران و آموزش ناتمام ماند- اگر چه تا شیوه خوانی پیش رفتیم و بیات اصفهان را نیز به شیوه طاهرزاده آموخیتم-. با اتمام درس اختیاری موسقی تصمیم گرفتیم نزد حدادیان برویم؛ منزلشان در منطقهی خانهاصفهان بود. یکی دو جلسه رفتیم نینواختند و آوازی خواندیم، اما فاصله خیلی طولانی بود و چون استاد حدادیان مشغول تدریس در تهران نیز بودند روزهایمان جفتوجور نشد. روز آخر کاست آواز و تصنیفهای قمرالملوک وزیری را به ما دادند تا یادگاری داشته باشیم و استفاده کنیم و تنها شرطشان آنکه در اختیار کسی قرار ندهیم. آن زمان پیدا کردن موسیقی قدیمی و با کیفیت بالا کم پیدا میشد و چون به سختی بهدست میآمد جایز نبود بهراحتی بهکسی دادهشود، تفکر درستی بود، چون تا طالب نباشی از آنچه دادهشده استفاده درست نمیبری و گاه سادگی بهدست آوردن چیزی، ایجاد توهم می کند و مدعی بار میآورد.
□□
سال ۱۳۷۸ بود که برای فوقلیسانس به دانشگاه تربیتمدرس تهران میرفتم، از اصفهان، با اتوبوس و بیشتر مواقع در روز، سوار اتوبوس می شدم و هفت ساعت بعد میدان انقلاب نبش خیابان جمالزاده و داخل خوابگاه. در یکی از روزهای از اصفهان به تهران، داخل اتوبوس شدم چشمم به حدادیان افتاد، عجیب از دیدن هم خوشحال شدیم. صندلی های مان هم نزدیک به هم بود. برای تدریس موسیقی به تهران میرفتند گویا پسرشان هم در تهران بودند. به نظرم در این سن و سال و تحمل رفت و آمد برای تدریس فقط کار عشق بود. در راه حرفها زدیم؛ از تحصیلاتشان گفتند: زبان انگلیسی بوده و مرارتهای آموزش نی و کنسرتهای خارج از ایران؛ و نهایت آنکه در طول مدت بیش از بیست سال به افتادن در دامان امور دولت برای کنسرت و اجرا، تن ندادهاند. از آن پس شاید نزدیک به هفت هشت بار هم را در اتوبوس ملاقات کردیم حتی گاه در مسیر تهران به اصفهان، چون مسیرمان ترمینال آزادی به اصفهان بود.
سال ۱۳۸۰ به بعد که درس من تمام شده بود و من به اصفهان بازگشته بودم همدیگر را ندیدیم تا آنکه شنیدم در سال ۱۳۸۱ بر اثر سرطان درگذشته اند. فشارهای روحی- روانی؛ تحمل رفت و آمد در آن سن که باید استاد ارج میدید و به استراحت میپرداخت. این همه مرارت سالها؛ کار خودش را کرد.
استادی حدادیان مردی بود بسیار فروتن، افتاده و بیادعا؛ هنرمندی به غایت درویشمسلک.
یادش گرامی
رسول معرک نزاد
1395