مرور خاطرات با استاد حسین ماهر

هنرمند همیشه در سفر

                            عکس برگرفته از سایت استاد حسین ماهر                  Photo credits: © Aliyar Rasti

 

استاد حسین ماهر، برای من تداعی هنرمند‌ی است خونگرم، صمیمی و همیشه در حال جستجو در حال کشف و سفر، چه در محدوده ی جغرافیا و چه مکاشفات درونی. خاطرات من از ماهر همواره بامحبت و احترام او آمیخته است و با نقش او در ارائه تجربه‌هایش به هنرجویان. سال ۱۳۷۰، دانشگاه آزاد خوراسگان اصفهان، آپارتمانی موقت در خیابان جی؛و درس طراحی، یکی از روزها، آموزش تکنیک زیرسازی بوم با سریشم‌ حیوانی، دیگ‌آب و بوی عجیب سریشم داغ شده شبیه دباغ‌خانه کل ساختمان را برداشته بود، تکنیک؛ و یا تکنیک مونوپرینت که با مرکب چاپ روی شیشه انجام می‌دادیم و ماهر یکی از کارهای مرا خواستند که داشته باشند و چه‌بهتر از این‌که استاد اثر شاگرد را بخواهند. در همان حدودِ زمانی، قرار شد جمع دانشجویان نقاشی با حسین ماهر برویم تهران، بازدید از موزه هنرهای معاصر و چند گالری؛ با اتوبوس راه افتادیم، دم‌دمای غروب رسیدیم، من و دو سه نفر از دوستان پیاده شدیم، گفتیم می‌رویم چیزی بخریم و برگردیم، آن زمان موبایل نبود؛ این‌که دلواپس شوند و چه می‌شود را بی‌خیال شدیم و رفتیم به سمت منزل ماهر؛ شام میهمان استاد، کباب و بعد تا نیمه‌های شب بحث هنر و نقاشی. صبح، پارک لاله به دیگران ملحق شدیم، نگفتیم کجا بودیم و مسئول مربوطه داد و بی‌داد، ما هم انگارنه‌انگار در سکوت که چیزی نشده.

اواخر دوره لیسانس؛ دو ترم با حسین ماهر طراحی داشتیم، پایان‌ترم دوم، بررسی آثار، من هم تصنیفی در ماهور خواندم و سپس صحبت‌های ماهر، مثل همیشه آرام، شمرده و صمیمانه.

چند سال گذشت نمی‌دانم به چه مناسبتی راهی تهران شدم، سری هم منزل ماهر؛ با صمیمیت بسیار در کنار خانواده‌شان شب هر جور بود مرا نگه داشتند. کارگاه‌شان، فضایی بود درون حیاط که خود استاد تهیه دیده بودند، و این‌که گاه شب‌ها در نور شمع نقاشی می‌کشند که رنگ‌ها جلوه‌ دیگری پیدا کنند، و گپ‌وگفت با خودشان، همسر و دخترشان. بحث شعر و ادبیات، گویا اولین مجموعه شعرم “دست در موهای آینه” را به محمود دولت‌آبادی نشان داده ‌بودند و تعریف و تمجید.

ماهر تعدادی از آثارش که مربوط به جنوب بود را به‌صورت مجموعه‌ای در اندازه کارت‌پستال منتشر کرده بودند امضا کرده و به من هدیه دادند.

چندین سال گذشت؛ حدود 1379؛ دوره‌ی فوق‌لیسانس یکی از دوستان برای تحقیق‌اش قرار شد برویم نزد حسین ماهر، با یک‌دسته گل آفتاب‌گردان رفتیم منزل‌شان. پس‌ازآن، دیگر دیدارمان میسر نشده‌است.

سال ۱۳۸۴ اصفهان نمایشگاه نقاشی داشتند، درباره‌ آثارشان نوشتم اما در تردید بودم که نکند حق مطلب ادا نشده باشد، بالاخره تصمیم گرفتم در روزنامه­ای در اصفهان منتشر کنم، عصر بود، چسبیده به‌ گالری کتاب‌فروشی، وارد کتاب‌فروشی شدم، نوشته‌ها داخل پاکت و پاکت داخل قفسه‌ی دم در کتاب‌فروشی، در برگشت پاکت نبود. تمام مطالب یکدفعه غیب شد. اما این عهد را داشتم که بالاخره روزی در چند سطر علاقه‌ام را با واژه‌ها به آثارشان و شخصیتشان ابراز کنم و بعدها در کتاب “اسطوره و هنر” چند سطری نوشتم.

سه‌ چهار سال پیش، تماس و آدرس و تعدادی از کتاب‌هایم را برایشان فرستادم.

ماهر هنرمندی است که دائم در سفر است و بیشتر با مردم، آرامشی درونی دارد و همیشه در حال کشف فضاهای تازه هم در خود و هم در نقاشی.

                                                                                                            خیلی مخلصیم و دل‌تنگ دیدار

                                                                                                                  رسول معرک نژاد

                                                                                                                             1395       

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا