به هیچ وجه یاد ندارم این مصاحبه برای کجا و کی بوده است فقط می دانم مربوط به سال 1397 است. به هر روی بخشی از مرا معرفی می کند:
رسول معرک نژاد
یک)
برای درک معاصر بودن یا ویژگیهای آنکه به نظر سرانجامی نخواهد داشت مسیری دیگر را برای هنر امروز و تعاریف موجود طی میکنم. و آن الگوواره(Paradigm/ پارادایم)ها هستند. تفکیک الگوواره های هنری میتواند بسیاری از سوءتفاهمها را از بین ببرد. البته در این مختصر شرحِ عناصر و مختصات و ویژگیهای این الگوواره ها مطرح نیست و همچنین مطرح کردن و شرح الگوواره ها ارزشی نیست که یکی بر دیگری ارجحیت داشته باشد. بلکه دیدگاه هنرمند را نشان میدهد که در کدامیک از این آنها قرار دارد و بدین ترتیب میتوان آثار او را تحلیل کرد. به وجه مختصر این گونهاند:
الگوواره سنتی: در اندیشهی این گروه خلاقیت از آنِ خداوند است که بخشی از آن را به برخی از انسانها به ودیعه سپرده است و با این پذیرش این امانت الهی بهنوعی این افراد برگزیده هستند. بنابراین به این گروه منتخب در شرایط خاصی الهام میشود و با دریافت الهام به آفرینش میپردازند. این افراد،گیرندهی پیام الهی هستند بنابراین آنچه مهم جلوه میکند شخصیت هنرمند است و اثر هنری بهواسطهی هنرمند ارزشمند جلوه میکند. این افراد با فراگیری و آموزش هنر از طریق ارتباط استاد و شاگردی، با مرارت و ریاضت به فن هنر دست مییابند. این هنرمندان برای حضور در کارگاه و در برابر اثر هنریشان با تشرف وارد میشوند زیرا اثری که خلق میکنند پاسخ به ندای حق است. معیار در آثار این هنرمندان پایبندی به سنت است. اندیشه و تکنیکی که سینهبهسینه به آنها رسیده است و تغییر و انحراف از اصول؛ برایشان امری خطیر است و در برابر نوآوریها مقاومت نشان میدهند و برآیند هنرهای خارج از عرف سنت؛ اصیل نیستند. مطالعات نظری این هنرمندان نیز در حوزهی سنتگرایی- حکمت خالده یا خرد جاودان- است با اندیشمندانی نظیر تیتوس بورکهارت(ابراهیم عزالدین)، فریتیوف شوآن(شیخ عیسی نورالدین احمد)، آناندا کوماراسوامی، رنه گنون(عبدالواحد یحیی)، سیدحسین نصر، داریوش شایگان و دیگران. در اندیشه این گروه اثر بازتاب تقرب به درگاه الهی و وحدت وجود در روند مفاهیم اخلاقی، انسانی و نفس مطمئنه نمود دارد. هنرهای این گروه برای بیشتر مردم قابلفهم و دریافت مفاهیم و لایههای پنهان آثار در دسترس است. زیرا برگرفته از سنت فکری و ناخودآگاه جمعی مخاطبان است. آثار اینان رنگ بوی مذهب دارد که بهمانند ذکر، برای تزکیهی روان هنرمند و هم بیان زیباترین شکل هنر به کار میروند.
الگوواره ساختارگرا: که بهعنوان هنر مدرن میشناسیم برای این گروه اثر هنری بر هنرمند ارجحت دارد و همچنین همهی هنرها دارای قواعد و اصولی هستندکه باید فراگرفت و با تمرین زیاد آن اصول را ملکهی ذهن کرد. کتابهای بسیاری در باب اصول و قواعد این هنرها نگارش شدهاند نظیرِ اصول و مبانی هنرهای تجسمی؛ اصول فیلمسازی و اصول داستاننویسی و الیآخر. در دانشگاهها و آموزشگاههای هنری، آموزش تحت تأثیر همین اصول ساختارگرایانهاند. برای نمونه در رشتههای نقاشی و گرافیک؛ اصول اثر همانا مبانی هنرهای تجسمی هستند شامل: نقطه، خط ، سطح، حجم، رنگ، تناسبات و توازن و الیآخر. اصول و مبانی تمام عناصر هنریشان را نسبت به کلیت اثر، هماهنگ میکند. هنرمندان ساختارگرا تا حدودی فعالیت هنریشان از زندگیشان جداست و سعی میکنند در آثارشان تحت تأثیر شرایط بیرونی قرار نگیرند و فقط به هنر ارج مینهند. بدین منوال نمیخواهند اثرشان هیچگونه بازتاب اجتماعی-سیاسی داشته باشد و اهمیت هنرشان همان اصول زیباشناسی فرمی(شکل و ساختار) اثر است. آثارشان درونْمتنی است. این گروه بر آن هستند که اثر هنری از زندگی و شخصیتِ هنرمند جداست و اثر پس از خلق دیگر در اختیار هنرمند نیست. آثارشان کمتر ارجاع برونْمتنی دارند و برای آثارشان عنوانِ “بدون عنوان” یا شماره در نظر میگیرند. در این الگوواره نقد اثر هنری و جدایی سره از ناسره جایگاه ویژهای دارد و میزان سنجش همان اصول هستند که چارچوب موفقیت اثر را مشخص میکنند.
الگوواره پساساختارگرا: که با عنوان هنر پستمدرن یا هنرهای مفهومی نیز از آن یاد میکنند. آثار این گروه هنری از محدودهی درونمتنی خارج میشود. اثر به عوامل برونمتنی هم چون ارتباط بینامتنی و بینارشتهای و حتی بینارسانهای وابسته میشود، بنابراین در آثار این گروه بهوضوح مرز میان هنرها مشخص نیست زیرا بهصورت ترکیبی(چیدمان، اجرا و ویدئو به همراهِ نوشتار و گفتار و مواردی ازایندست) ارائه میشوند. این نوع آثار در ابتدای دهههایی 80-1970 میلادی برای خروج اثر از انحصار گالریها و مجموعهداران و اقتصاد هنر پدید آمدند. اما بهمرور بسیاری از آنها به درون گالریها خزیدند. این آثار بهنوعی وابسته به تفکر و ایدهی هنرمند هستند و هنرمند میبایست ایده و ذهنیت موردنظرش را بازگو کند پس اثر یا نمایشگاه نیاز به استیتمنت( /artist statement گزارهی هنرمند، بیانیهی هنرمند) دارد. از سوی دیگر آثار هنری از این نوع مخاطب محور هستند. زیرا با دیده شدن اثر در ذهن به کمال میرسد. در این الگوواره، عوامل تکنیکی در مرحلهی دوم مدنظر است. آثار این گروه بسیار وابسته به پیرامتنها هستند که مهمترین آنها عنوانِ اثر و عنوانِ نمایشگاه است که ذهن مخاطب را به خارج از اثر و متنهای دیگر میکشاند. این متنها میتوانند منابع و آثار پیشین باشند یا تجربههای زیستهی مخاطب. همچنین این نوع آثار به رُخدادهای اجتماعی- سیاسی و اقتصادی جامعه (جهانی یا منطقهای) وابستهاند چون بخشی از مفهوم اثر انتقاد از فضای اجتماعی- فردی است. در این الگوواره اثر برای درک بهتر تحلیل و رمزگشایی میشود.
با این اوصاف بهتر میتوان دریافت کدام اثر در زمان حاضر به معاصرت – با هر تعریفی که مدنظر داریم – نزدیکتر است یا نه.
دو)
از منظر هنرمندان و تاریخنگاران هنری پایتختنشین، زمان حضور گستردهی ویدئوآرت در ایران به مرداد و شهریورماه سال 1380 و نمایشگاه هنرهای مفهومی در موزه هنرهای معاصر تهران بازمیگردد. نویسندگان و هنرمندان درون پایتخت بیشترین نگاه شان به هنرمندان محدودهی پایتخت و دوستان نزدیک خودشان است و از طرفی برای فعالیتهای خود نسبشناسی میکنند و فعالیتهایشان را به روند تاریخ هنر معاصر ایران – البته در نگاه آنان تهران یعنی ایران- مربوط میکنند. در حیطهی ویدئوآرت آثار خود را به فیلمسازان مستندساز مستقل و سینمای روشنفکری ایران مرتبط میکنند و جریانی برای خود میسازند که به دهههای چهل و پنجاه بازگشت میکند. در اصفهان ویدئوآرت از آذرماه سال 1385 در “اولین نمایشگاه هنر مفهومی اصفهان” کوچه سنگتراشها خودش را بهعنوان یک رسانه هنری نمایش داد و بهصورت گسترده شروع شد. اما از چند سال قیل یعنی سال 1383 خانم مینو ایرانپور اولین ویدئوآرت خود را با عنوان “در” ساخته بود که در موزه هنرهای معاصر اصفهان به نمایش درآمده بود. من هم سال 1373 اولین ویدئوآرت خود را با نام “آفرینش” ساخته بودم. ویدئوآرت آفرینش به شیوه تک فریم و تلفیقی از انیمیشن و فیلم بود که با فیلم 8 میلیمتری ساختم. آقای طیاری فیلمبردار و تدوین نهایی نیز توسط مجید آزادمنش انجام پذیرفت. انجام ویدئوآرت بستگی به نوع تفکر پساساختارگرا دارد و اینکه باید به آن اصول باور داشت.
سه)
من از دوران هنرستان(1366-1362 خورشیدی) در رشتهی نقشهکشی معماری تا حدودی با مبانی هنرهای تجسمی، تاریخ هنر، طراحی و خیلی اندک با نقاشی آشنا بودم اما شروع جدی فعالیت هنریام از سال 1368 با حضور در دانشگاه و رشته ی نقاشی است. در محضر استادانی نظیر مهدی هاشمی، حسن عقیلی، محمدابراهیم جعفری، فرشید ملکی، رضانور بختیار، لطفالله هنرفر، سارا ایروانی، پرستو فروهر، مهدی حسینی، حسین ماهر، حسینعلی ذابحی، محمدعلی حدادیان، همایون سلیمی، ایرج کریمخانزند، بهنام جلالی که هر کدام بخشی از تجربهی هنری خود را در اختیار من و دوستانم گذاشتند. آغاز نقاشی من بارنگهای خالص، همراه با بیان اکسپرسیو، رکگویی و بیپروایی بود. اما بهمرور بیان احساسی آثار کمرنگ و بیان ساختارگرایانهی آنها قویتر شد و به تَبَع آن، رنگهای تند و اکسپرسیو جای شان را به خاکسترهای رنگی دادند. در آن مرحله با تمرکز بر بومیگرایی؛ بافت شهر اصفهان مرا به درونگرایی سوق داد تا جایی که فرمها (شکل و ساختار)، رنگها و خطها خودشان را در آثار، با زیستبومِ محلی به شیوهی انتزاعی نمود دادند. نمایش زیستبومِ درونِ نقاشی مرا بر آن داشت تا از نمادها و اسطورههای شخصی بهره ببرم. طراحیها و نقاشی هایی که بداهه نگاری بودند و از ضمیر ناخودآگاه بروز می یافتند. ازآنرو که اسطوره در خود، بازگوییِ رخدادها را مستتر دارد از تصویر ثابتِ نقاشیِ معمول دور شدم و سعی کردم به شیوه ی کُلاژ نقاشی را ادامه دهم اما هم چنان پاسخگو نبودند.
بیشتر استادان در حوزه نقاشی و ساختارگرا بودند اما روند مسیر من به ویدئوآرت به چند عامل بستگی داشت که ناخواسته در کنار آموزش نقاشی بود. نخست تا حدودی به زبان فرانسه آشنا شدم و مطالعه نشریات تا حدودی مرا با جریانهای آغازین پستمدرن آشنا کرد. دیگر ورود به سینمای جوان بود که با تکنیکهای فیلمسازی و تدوین آشنا شدم. پس از اتمام مدتی نقاشی پاسخگوی ایدههایم نبود و رسانهای میخواستم که محدودیت نداشته باشد چراکه در نقاشی شما محدود زمانی-مکانیِ یکلحظه را به تصویر میکشید؛ از طرفی میخواستم از کلیت فضای موجود – فضای ایده و امکانات ذهنی و همچنین مکانی- استفاده کنم و بتوانم از دیگر هنرها که برخی را بیشتر برخی را کمتر شناخت داشتم در اثرم وارد و استفاده کنم نظیر موسیقی و ادبیات. شعر را از 1362 بهصورت خودآموخته و با بیان احساسات شخصی شروع کرده بودم و ادامه داشت تا سال ۱۳۷۲ زمانی که با حمیدرضا وطنخواه و سپس با محمد مستقیمی(راهی) و دیگر دوستان شاعر آشنا شدم در گپ وگفتهایمان به شعر سپید روی آوردم. از طرف دیگر، حدود سال۱۳۷۱ برای آموختن ردیف های آوازی موسیقی ایرانی نزد علی رستمیان رفتم و تا مرحله ی شیوه خوانی به سبک طاهرزاده ادامه داشت. عکاسی هم از سال 1368 در دانشگاه و با عکاسیِ آنالوگ و ظهور و چاپ عکس آغاز شد. به مدت یک سال نزد رضانور بختیار در دانشگاه عکاسی آموختم. از سال1375 نیز به نوشتن مقاله، نقد و نگارشِ کتاب های تحقیقی روی آوردهام. تداخل و تعامل این تلاشها از موسیقی، شعر، تحقیق، نگارش، نقاشی و عکاسی، مسیری را باز کردند که بتوانم صریحتر به بیان اندیشهی خود در ویدئوآرت بپردازم. در ضمن نمیخواستم مخاطب آثارم فقط لذت بصری ببرد بلکه میخواستم او را نیز در اثرم داشته باشم، شاید همین ویژگی باعث شد که آثارم بیشتر به ویدئوپرفورمنس و ویدئوچیدمان تمایل پیدا کردند. البته ماندن و حضور در این رسانهی هنری، بسیار مشکل است هم از لحاظ یافتن “ایده” و هم کیفیت اثر زیرا ازیکطرف درآمدزایی ندارد و از طرفی برای ساخت یک ویدئوآرت مدتزمان یک تا دو سال طول میکشد. بنابراین تا حدودی نیز ارگانها سفارشدهنده هستند که آنهم در حد تأمین مخارج اثر است و در این زمینه شهرداری اصفهان و موزه هنرهای معاصر نسبت به دیگر ارگانها پیشرو بودهاند. آشنایی من با ویدئوآرت و ساخت ویدئوآرت از سال ۱۳۷۳ خورشیدی (۱۹۹۴ م.) با آزمایش و خطا رخ داد.
چهار)
به نظر من هنرمند معاصر نمیتواند هنرمند تکبعدی باشد. در دنیای امروز باید از نشانهشناسی، فلسفه، زیباشناسی، فیلم، ادبیات و موسیقی و … استفاده کرد. بهتر است با گونههاي دیگر هنر آشنا بود اگر هنرمند بخواهد کارش غنی باشد ميبايست از حالت تکبعدی خارج شود و شایسته است با ژانرهای دیگر هنر هم آشنا باشد تا بتواند اثري با مفاهيم غنيتر ارائه دهد. به اندیشه ی من؛ هنر، بیان اندیشه و تفکر در راستای ارتقای سطح فرهنگ جامعه است و ازآنرو که اندیشه و تفکر تعطیلی ندارد زندگی و هنر و مطالعه و نگارش برای من در هم تنیده شدهاند
حاصل تلاش نوشتاریام در این سالها چند کتاب بوده است:
– دست در موهای آینه (مجموعه شعر )؛ 1383.
– نگاره سایه ها (نقد و بررسی آثار زنده یاد ضیاءالدین امامی1387- 1301)؛ 1386.
-زیبایی شناسی نقاشی کودکان (روند تکامل تصویری نقاشی کودکان )؛ چاپ سوم 1392.
– اسطوره و هنر (تحلیل آثار هنری بر اساس دانش اسطوره شناسی )؛ چاپ دوم 1396.
-نگاره های گرمابه؛ 1394.
– حوالی تیرماه و برف (مجموعه شعر)؛ 1395.
– بداهه (مجموعه شعر)؛ 1395.
– متن خوانی (تحلیل و خوانش شعر امروز)، 1396.