نویسنده: رسول معرک نژاد
نوشته بود:که، پایان جمله بود که زن
نوشت من که تو را دوست دارم اما من
که راویام ننوشتم “که” مینویسم که
دو بار پنجره واشد چراغها روشن
صدای زنگ که میآید و نمیشنوم
کسی که وارد خانه نمیشود یک زن
برای بار سوم پشت شیشه میآید
خلاف متن که راوی اشاره کرده به من
:که پرده پس زده شد سایهها به هم نزدیک
و روی دستهی یک صندلی دو پیراهن
یک)
نوشته بود:که، پایان جمله بود که زن / نوشت من که تو را دوست دارم اما من
در متن آنچه بیشترین توجه را به خود جلب میکند، نقش روایت، روای و کارکرد واژهی “که” است. “نوشته بود”، کسی اکنون دارد خبر میدهد و روایت میکند، او را “راوی اول” میخوانیم. این راوی دارد صحبت شخصِ دیگری را بیان میکند که در حال حاضر غایب است و آن را “راوی دوم” مینامیم. متنِ “راوی دوم” با “که” شروع میشود. با علامت دونقطه( : ) به نظر میرسد راوی اول در مقام خواندن یا شرح ماوقع برای دیگری است و اشاره دارد او(راوی دوم) فقط “نوشته بود که” و این پایان جمله بوده است. در همین حین است که “زن” وارد متن میشود. راوی اول، متن راوی دوم را رها میکند و به نوشتن ادامه میدهد و مینویسد “من که تو را دوست دارم” اما فعل به وجه سوم شخص؛ “نوشت” آمده است. حال اگر دو مصرع را در یک رابطه افقی قرار دهیم(اصولاً چنین است)، فعل “نوشت” مصرع دوم به “زن” بازمیگردد و جمله چنین میشود:”که زن نوشت”.
که راویام ننوشتم “که” مینویسم که / دو بار پنجره واشد چراغها روشن
“اما من” از بیتِ پیش به ابتدای بیتِ دوم پیوند میخورد: “اما من که راویام ننوشتم”، بنابراین راوی “من” است و دانای کل، این “منِ راوی” را “راوی سوم” مینامیم و ننوشته است “که”. این “که” به تمام “که”های بیت پیش بازمیگردد که منِ راوی سعی در نفی آنها دارد. ازآنرو راوی میآورد من هم ننوشته بودم “که تو را دوست دارم”. راوی کنونی، “که” را داخل گیومه قرار داده و آن را دارای تشخص کرده است. “که”ای که به ادامه روایتِ راوی اشاره دارد و با روایتهای پیشین در تقابل است بهویژه با اولین “که” در “نوشته بود: که”. راوی سوم میآورد: شخص دیگری نوشته بود که…، و در پایان جمله بود که زن وارد متن شد. زن نوشت: من که تو را دوست دارم، اما منِ راوی ننوشتم که تو را دوست دارم. گویی زن پیش از اتفاقی که اکنون راوی در آن قرار دارد گفته بوده است که دوستت دارم و در حال حاضر جداشدهاند ولی راوی به پایان رابطه و اتمام آن اعتقادی ندارد. از اینجا، متن با جملاتِ کوتاه روایت روند سادهتری مییابند. راوی سوم فضایی را شرح میدهد که در حال تماشاست: “دوبار پنجره واشد چراغها روشن”. با “واشد”، زبانِ متن به لحن محاوره نزدیک میشود. گویی راوی دارد با خوانندهی متن و حتی با خود حرف میزند و میگوید ببین که دوباره پنجره باز شد.
صدای زنگ که میآید و نمیشنوم / کسی که وارد خانه نمیشود یک زن
برای بار سوم پشت شیشه میآید / خلاف متن که راوی اشاره کرده به من
فضایی که “راوی سوم” مشاهده میکند و شرح میدهد به نظر میآید جای دیگری، آنطرف؛ مکانی خارج از محدودهی اوست میتواند ببیند و شرح دهد پس احتمالاً ساختمان یا اتاق روبهرو است. شخصی در آنجاست، حرکت او به سمتِ در ورودی نشاندهنده صدای زنگ است، در باز میشود و مشخص است که پشت در زنی است، اما زن وارد خانه نمیشود. “برای بار سوم پشت شیشه میآید”؛ “برای بار سوم”، تداعی تکرار با سه گونه روایت است؛ نخست: شیشه به پنجره اشاره دارد و پشت پنجره ایستادن، نمایشی از انتظار و چشمبهراه بودن است. دوم: زنگِ در نواخته نشده و زنی هم پشت در نیامده است بلکه شخصی که به انتظار پشت پنجره ایستاده تصور میکند زنگ زده شده است. در اینجا راوی فقط نظاره میکند. سوم: راوی دارد ذهنیتِ خود را در شخصیت دیگری تصور و تداعی میکند زیرا در ادامه میآید “خلاف متن” به عبارتی متن آنچه را بازگو میکند موردنظر ندارد بلکه همهچیز در خلاف واقعیت موجود رُخ میدهد. “خلاف متن که راوی اشاره کرد به من” و مشخص میشود راوی “من” واقعی نبوده است و منِ اکنون راوی-شاعر یا مخاطبِ درونْمتنیِ است. بدین ترتیب راوی چهارمی نمایان میشود. میتوان بیت را در محور افقی یکپارچه دید، ازاینرو اینگونه میشود: “خلاف متن، برای بار سوم پشت شیشه میآید” و با این ترکیب، پشت پنجره آمدن شخصیتی که منتظر است خلاف عادت و انتظار متن و راوی است.
:که پرده پس زده شد سایهها به هم نزدیک / و روی دستهی یک صندلی دو پیراهن
علامتِ دونقطه( : )در ابتدای بیت، نشان از یک گفتوگو است که راویِ متن با منِ درونْمتنی انجام میدهد و به واقعیتِ موجود اشاره دارد. او به منِ درونْمتنی میگوید که تا اکنون شعر در تصور تو بود اما واقعیت اینگونه است که من میگویم: “پرده کنار رفته و سایهها به هم نزدیک شدهاند”. “پرده پس رفتن” اصطلاحی برای آشکار شدن و حیا افتادگی است و سایهها، نشان از آن دارند که شخصیتِ درون خانه، تنها نیست و خلاف ذهنیتِ منِ راوی، واقعیت بهگونهای دیگر رقم میخورد؛ زن زنگزده و وارد خانه شده است. “و روی دستهی یک صندلی دو پیراهن”؛ واژهی “دسته” به دست هم اشاره دارد، و “یک صندلی” نشانهای از تنهاییِ “یک” شخصیتِ درون خانه است که تعهدی به کسی ندارد. نشانههای عددیِ “یک صندلی دو پیراهن”، یک در تقابل با دو قرارمیگیرد و ازاینرو اشیا(صندلی و پیراهن) کارکرد شخصیتی به خود میگیرند و واقعیت موجود هستند اما همچنان سایهاند. احتمال دارد راوی چهارم نیز اشتباه روایت میکند و سایهها یک سایه است؛ یک صندلی و دو پیراهن از همان یک سایه.
دو)
زمانهای فعل “نوشتن” روند زمانیِ گذشته به حال را نشان میدهند و بهنوعی توالیِ زمانیِ روایت هستند:
نوشته بود: که← نوشت من که← ننوشتم “که”← مینویسم که
بنابراین خودِ عمل نوشتن نمایشِ گذر زمان است. زمانی که روایتمند شده و به همراه “که” آمده است. واژهی “که” ده مرتبه در متن تکرار شده و در هر تکرار نقش جداگانهای به عهده دارد:
“نوشته بود:که، پایان جمله بود که زن”، “که”ی اول و دوم، نقش حرف ربط دارند ولی “که”ی اول نقش پیرو قیدی هم داراست و زمانی را میرساند که پایان جمله بوده است، بدینصورت: زنی که پایان جمله بود؛ نقش موصولی دارد.
“نوشت من که تو را دوست دارم اما من”، “که” نقش موصولی دارد.
“که راویام ننوشتم “که” مینویسم که“؛ سه مرتبه “که” تکرار شده است، اولی موصولی است؛ دومی تشخیص و نقش اسم جنس به خود گرفته است و منظور ادامه ندادن روایت نیز هست و سومی حرف ربط است.
“صدای زنگ که میآید و نمیشنوم / کسی که وارد خانه نمیشود یک زن”، “که” نقش موصولی دارد.
“خلاف متن که راوی اشاره کرده به من / :که پرده پس زده شد سایهها به هم نزدیک”، “که”ی ربط است.
همچنین به همراهِ “که”، سپید خوانیها نقش مشخصکنندهای ایفا میکنند. برای نمونه در مصرع هشتم، “که” را اگر میان دو جملهی فرض کنیم و اینگونه بخوانیم: “خلاف متن، برای بار سوم پشت شیشه میآید که راوی اشاره کرد”؛ در این صورت “که” حالت ربط دارد و اگر بخوانیم: “خلاف متن که راوی اشاره کرد”؛ میتواند نشانهی موصولی و پیرو قید مکانی باشد، با این اشاره که “خلاف متن” را کلیت مکانیِ متن بگیریم.
درنهایت، آنچه در کلیتِ متن وجود دارد عدمِ قطعیت است؛ همهچیز در ایجازِ جزء و کل اشاره به روایتهایی دارند که ناتمام رها میشوند. آمده است: “کسی که وارد خانه نمیشود”، در ظاهر کسی وارد خانه نشده و وجود ندارد، از طرفی واژهی “کسی” در متن واردشده پس وجود دارد. نکتهی دیگر اینکه اتفاقها درونِ متنِ میافتند؛ اما رفتار و کنشِ شخصیتها جای دیگری و در مکانِ( خانه یا اتاق) روبهرو است، نشان از ارتباط خود یا همان “من”ِ متن با دیگران. دیگرانی که شخصیتهای درونْمتنی هستند همانند راویان متفاوت و سایههای به هم نزدیک. همچنین واژهی”من” سه بار تکرار شده است و هر بار، خواننده را به چالش میکشد که با کدام “من” مواجه است ولی به نظر میرسد یک منِ متکثر وجود دارد که قطعیت کاملی نیز در متن ندارد.
………………
منتشر شده در کتاب «متن خوانی» خوانش و تحلیل شعر امروز؛ انتشارات گفتمان اندیشه معاصر؛ اصفهان؛ 1396.صص 121-115