نویسنده: رسول معرک نژاد
ابلاغیه (2)
سربازان
در صفوفِ مرتب
از تاریکی بیرون میآیند
چکمههای برقانداختهی افسران با آنها
ترفیع گرفتهاند، خود گرفته، خود خوانده
با این ادعا که برگزیدهاند
همهچیز در جای خود، فقط یک اشتباه
چکمهها را، نه به پا، به گردن آویختهاند
مانند حمایلی بالای قمقمهی آب . نارنجک جنگی
و اشتباه، در صفوفِ مرتب
از تاریکی ظاهر میشود
همپای سرود پادگان، پا میکوبند:
محبوبم
نارنجکِ تأخیری
یک بوسه ببخش
تا فراموش کنیم.
(مجموعه شعر: “زمستان بلاتکلیفِ ما”؛ نشر چشمه؛ تهران، 1393)
یک)
عنوانِ متن “ابلاغیه(2)” است، در فرهنگ معین ذیلِ معنای “ابلاغیه” آمدهاست: “ورقهای که از طرف مقامات ذیصلاح صادر و مطلبی را ابلاغ کنند”. این ابلاغیه و فرمان چیست که راوی را بر آن داشته با پیرامتنِ عنوانِ “ابلاغیه” متن را آغاز کند؟ پرسش را باید در “ابلاغیه(1)” جستوجو کرد. در ابلاغیه(1) آمده است:
“مبهمترین طنین
یک دست مینویسد، یک دستِ خوابرفته
بر تختهکوب
ابلاغی قشون را”
دستِ قدرت برای قشون فرمانی ابلاغ میکند اما نامفهوم و مبهم. فرمانده با عبارتِ “یک دست خوابرفته” معرفیشدهاستکه بیانگر بیخردی، بیتفاوتی و ناآگاهی اوست. متن “ابلاغیه(2)” دارای سه بخش است؛ بخش نخست از عنوانِ متن تا “همهچیز در جای خود” است و با عبارتِ “فقط یک اشتباه” متن به بخش دوم میرسد و بخش سوم آنجایی است که “محبوب” مورد خطاب قرار میگیرد و عیناً تکرار متنِ “ابلاغیه(1)” است.
سربازان / در صفوفِ مرتب / از تاریکی بیرون میآیند / چکمههای برقانداختهی افسران با آنها / ترفیع گرفتهاند، خود گرفته، خود خوانده / با این ادعا که برگزیدهاند
سرباز وظیفهاش محافظت از اراضی سرزمینش است و اکنون از دل تاریکی بیرون میآید. “از تاریکی بیرون آمدن” در معنای صریحش اشاره دارد به اینکه همهچیز در تاریکی بوده و سربازان از آن تاریکی در حالِ خارج شدن هستند اما اگر این خروج از تاریکی را به معنای آگاهی یافتن در نظر بگیریم به معنای دوم میرسیم و در نتیجه، اوضاع آشفته بوده و قضیهای نامفهوم وجود داشته که اکنون روشنشده است؛ نویدی برای آگاهی یافتنِ این جماعت سرباز که در ضمن چون از تاریکی خارجشدهاند به امیدی نیز دست پیداکردهاند.
“چکمههای برقانداختهی افسران با آنها / ترفیع گرفتهاند، خود گرفته، خود خوانده / با این ادعا که برگزیدهاند”، چکمههای برقانداخته مربوط به افسران و نشاندهندهی تأکید بر قدرتِ استبداد است. “افسران با آنها / ترفیع گرفتهاند”، “آنها” چه کسانی هستند؟ سربازان، چکمهها، یا قدرت که منجر به ترفیع برای افسران شده است؟ در ادامه راوی میآورد: “خود گرفته، خود خوانده”؛ “خود گرفته” دو وجه مییابد:نخست آنکه افسران با تلاش خود ترفیع بهدست آوردهاند؛ و در مفهومی دیگر “گرفته بودن” است که با غمگینی همراه میشود. “خود خوانده”؛ فعل “خواندن”؛ در معنای نخست، ابلاغیه یا ترفیع را خودشان خواندهاند و در معنای دوم، سرنوشت خود را خودشان خواندهاند و خود راقمِ سرنوشتِ خودشان بودهاند.
همهچیز در جای خود، فقط یک اشتباه / چکمهها را، نه به پا، به گردن آویختهاند / مانند حمایلی بالای قمقمهی آب . نارنجک جنگی
واژهی “خود” در دو سطر، سه مرتبه تکرار شده است و هر دفعه با معنایی متفاوت. خودِ سوم، وابسته به اشتباه میشود و با “اشتباه” معنا و مفهوم مییابد. “همهچیز در جای خود، فقط یک اشتباه”؛ اشتباه و نابهجا بودن که ترفیع؛ دروغی بیش نبوده است. راوی با آوردنِ واژهی “اشتباه” به عملِ غافلگیری دست میزند و ذهن خواننده را به سمتی دیگر سوقمیدهد و بنابراین بیرون آمدن سربازان از تاریکی و ترفیع افسران را ادعایی پوچ میخواند، آرزوهایی که “فقط یک اشتباه” بوده است و با این عبارت، راوی متن را به پاره دوم میکشاند و خواننده را آگاه میکند که آنچه تابهحال خوانده و برای خود فرض قرار داده بهگونهای دیگر رقم خورده است. “چکمهها را، نه به پا، به گردن آویختهاند”، چکمه علاوه بر نمادِ قدرت، نشاندهندهی پایداری، استقامت برای زندگی و جنگ نیز هست و اما چکمهها بر گردن سربازان آویزان هستند، بنابراین معنایی متضاد مییابد.”چکمه به گردن آویختن” بیانی از اسارت، شکست و در معنایی شفافتر بیانگر سرافکندگی است و قدرت پوشالی را نمایش میدهد. “مانند حمایلی بالای قمقمهی آب. نارنجک جنگی”، “حمایل”؛ بند شمشیر است که به پهلو آویزان میکردند و اینک سربازان بهجای شمشیر، چکمهها و قمقمهی آب و نارنجک بر گردن دارند. قمقمهی آب نمادی از زندگی است و نارنجک نمادی از مرگ و هر دو تصویر کنار هم بیانگر نبرد و ستیزِ مرگ و زندگی میشوند.
و اشتباه، در صفوفِ مرتب / از تاریکی ظاهر میشود / همپای سرود پادگان، پا میکوبند: / محبوبم / نارنجکِ تأخیری / یک بوسه ببخش / تا فراموش کنیم.
در ادامه، اشتباه دوم رُخ میدهد؛ “و اشتباه، در صفوفِ مرتب / از تاریکی ظاهر میشود”، اشتباه از طرف کیست؟ سربازان، افسران یا کسانی که ابلاغیه صادر کردهاند. در متن، واژهی “اشتباه” تشخص یافته است که در صف مرتب ایستاده و از میانِ تاریکی پا بیرون میگذارد و ظاهر میشود. اشتباهِ نخست راوی میخواست ذهن خواننده را به سمت دیگری بکشاند و بیان کند اشتباه از طرفِ دستِ خواب رفتهای بود که ابلاغیه را نوشت و سربازان مجبور به انجام آن شدند و افسران به اشتباه ترفیع گرفتند! اما اشتباهِ دوم توسط کنشگران متن رُخ میدهد. اشتباهِ کنونی با شخصیتی که یافته است “همپای سرود پادگان” از تاریکی پای بیرون میگذارد و نمایان میگردد بنابراین حضور دارد اما حضورش چگونه است؟
راوی اشاره به سرود پادگان میکند پس این نه یک اسارت در خاکِ دشمن بلکه در خاکِ خودی است. بنابراین در اینجا “اشتباه” معنای دیگری هم مییابد و آن “تنبیه” است. سربازانی که چکمه بر گردن دارند، در صفوف مرتب برای مجازاتِ اشتباهِ خود ایستادهاند و “پا میکوبند” و میخوانند: “محبوبم/ نارنجکی تأخیری/ یک بوسه ببخش/ تا فراموش کنیم”. محبوب با وجه مذکر آمده و به معنای هر کس یا چیزِ دوستداشتنی است از معشوق تا وطن. نارنجک با جنگ و مرگ همراه است و در متن با تأخیر در حد یک بوسه آمده است. تأخیر، فرصت خواستن است. با این اوصاف میتوان اینگونه برداشت کرد که محبوب مانند نارنجکی است که بالاخره منفجر خواهد شد اما از او مهلت خواستهشده تا کمی دیرتر عمل کند. تأخیر برای یک بوسه تا هر دو فراموش کنند. فعل “ببخش” به همراهِ بوسه علاوه بر آنکه بیان میدارد: ای محبوب یک بوسه به من بده! در معنای دوم بدین گونهاست که با یک بوسه مرا ببخش تا هر دو فراموش کنیم. اما چه چیز باید فراموش شود؛ زندگی، جنگ یا عشق؟
دو)
واژهای کلیدی در متن “ابلاغیه(1)” وجود دارد که پیش سرودهای برای “ابلاغیه(2)” است، آن واژهی “قشون” میباشد که متن را به زمانی دور ارجاع میدهد. متن “ابلاغیه(1)” چنین است:
ابلاغیه(1)
مبهمترین طنین
یک دست مینویسد، یک دستِ خوابرفته
بر تختهکوب
ابلاغی قشون را
نامنتظر
بدون خبردار
و مارش پادگان
از شاخههای انگشت
نیلوفرانه میشکفد
پخش میشود
باران ریز
الماسِ یادگاری:
محبوبم
نارنجکِ تأخیری
یک بوسه ببخش
تا فراموش کنیم.
“قشون” بار معنایی و زمانی خاصِ خود را دارد. واژهای که برای اصطلاحات نظامی و جنگ به کار میرفته اما امروزه کاربردی ندارد. در”فرهنگ اصطلاحات دورهی قاجار” ذیل واژهی قشون آمدهاست: عضو نیروی نظامی، سرباز، مجموعهی نیروی نظامیِ یک کشور یا دولت، ارتش و سپاه. سه صنف عمده قشون عبارتاند از پیاده، سواره و توپخانه. همچنین “قشونِ صف”، نیروی اصلیِ رزمی است. بنابراین واژه قشون علاوه بر دورهی قاجار- و حتی دورهی صفویه- نسبت به متن، به حکومتِ پهلوی اول بازمیگردد و آنچه از این واژه در متن مستفاد میشود بهاحتمالزیاد به حمله متفقین در دورهی جنگ جهانی دوم به ایران و برکناری رضاشاه و شهریورماه سال 1320 اشاره دارد. دست خوابرفتهای که ابلاغیهای پوشالی صادر میکند و جنگی که به شکست در خاک خودی میانجامد. ازاینرو عبارت “خود گرفته، خود خوانده” همان ادعایی میشود که حقیقت ندارد و در یک خودفریبی، به خود ترفیع اعطا کردهاند. بدین ترتیب اشتباه کجتابی تاریخی میشود بهویژه اتفاقاتِ شهریور 1320 و حتی میتوان آن را به کودتای 28 مرداد 1332 نیز ارجاع داد. اشتباهی که در عنوانِ کتاب “زمستان بلاتکلیفِ ما” نیز به آن اشارهشده، زمستانِ تاریخی که وسط تابستان نمایان شدهاست. یادآور شعرهای آن دوره نظیر شعر “زمستانِ” مهدی اخوانثالث که بار معنایی و مفهومی و سیاسیِ زمانه خود را داشتهاند. اشتباهِ دیگر، اشتباهی است که مردم زمانه انجام دادند و نخواستند خود، حاکم سرنوشت خویش باشند و این امر نیز شکست به همراه داشتهاست. با نگاهی تاریخی به جامعه، راوی گوشزد میکند که در آن دوران نظامها تغییر یافتند اما هیچگاه مردم نخواستند خود، امور را به دستگیرند و همیشه منتظر “دیگری” بودهاند تا برایشان تصمیم بگیرد و از این وجه، مردم همواره بر این تفکر بودهاند که آن بالانشین در حکم فرمانده هست و قشون و مردم را راهنمایی میکند و تنها او دانایکل است. ادامهی آنچه در فرهنگ ایرانی به نام “پیر”، “مرشد” و “مراد” از آن یاد میشود و جوان باید فرمانبردار و مطیع باشد و اموری که از او خواستهشده را انجام دهد و ازآنرو که جوان پراشتباه است، شکست را این قشر رقمزده است. جامعهای که در آن نسلِ پیشین، نسلِ پس از خود را زیردست و بیتجربه و نادان میخواند و از سویی، نسلهای بعد نیز تقصیرها را که شامل شکست و ناکامیهاست بر گردن نسل پیش از خود میاندازد.
برجستهترین بخشِ متن، “سرودِ پادگان” است، بنابراین در “صفوف” و “سرباز” و “افسر”، نشانی از جنگ با دشمن خارجی نیست بلکه همهچیز درون پادگانِ خودی واقعشده است، بهنوعی دشمن، دشمن فرضی است و به اندیشهی راوی، رُخداد و واقعهی اجتماعی به یک تراژدی تلخ منجر شدهاست آنگونه که از دشمنِ فرضی نیز شکستخوردهایم.
منابع:
معین، محمد؛ فرهنگ فارسی(فرهنگ معین)ف جلد اول؛ انتشارات امیرکبیر، تهران،1377.
مدرسی، یحیی و دیگران؛ فرهنگ اصطلاحات دورهی قاجار، قشون و نظمیه؛ ناشر دفتر پژوهشهای فرهنگی؛ تهران،1380.
………………………..
منتشر شده در کتاب: متن خوانی، خوانش و تحلیل شعر امروز؛ انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، اصفهان، 1396. صص 50– 43