Izbor iz poezije
Selection from Poetry
Author(s): Rasoul Moareknezhad (Moareknejad)
Contributor(s): Namir Karahalilović (Translator)
Subject(s): Poetry
Published by: Društvo pisaca Bosne i Hercegovine
………
Rasoul Moarek Nejad
Rasul Mo’arreknežad (Rasūl Mo’arreknežād) rođen je 1968. u Isfahanu. Završio je
postdiplomski studij i magistrirao na Akademiji likovnih umjetnosti u svom rodnom
gradu. Bavi se slikarstvom, poezijom te likovnom i književnom kritikom
ترجمه چند شعر از رسول معرک نژاد به زبان کروات؛ منتشر شده در نشریه زیر:
شعرها به فارسی؛ به ترتیب ترجمه:
1)
پیاده روی برفها راه میرفتیم
ماه، بزرگ
سد راهمان شد
و هنوز
سفید سفید
می بارید
دست در جیبهای کُتمان
ماه را درون برفها رها کردیم
در تاریکی به راهمان ادامه دادیم
بیسایه، بیبرف، بیماه
ما.
2)
مرا می ترسانند
دیوارها
وقتی که سایه ای بر آنها می نویسد
درها
وقتی که سایه ای بر آنها مدام می کوبد
حیاط ها
وقتی که سایه ای درون آنها بلاتکلیف قدم می زند
پنجره ها
وقتی که بر شیشه ها بخار می نشیند وُ
جلوی ماه را می گیرد
اتاق ها
وقتی سایه ای از من تا پنجره
از حیاط تا دیوار روبه رو
کش می آید.
3)
بیاعتنا پرده را کنار میزنی
باد میپیچد
لابهلای اشیاء درون اتاق
واژههای ولو شده بر میز
جابهجا میشوند
روی لبهای زن
به لکنت میافتند
که بر میز
درون قابچوبی
سالهاست
مردهاست.
4)
رؤیایی نیمه تمام
ملافهای سپید
موهای پریشان
چشمانی پفکرده
لکنت لبها
که هرگز نمیتوانند
چیزی را تلفظ کنند
و آفتاب
بیاعتنا
لابهلای اشیا
ردّ همیشگیاش را دنبال می کند
تا صندلی.
تا چای دم بکشد
پنجره را باز میکنی
تاچشم کار میکند
تیرماه است
بیهیچ آدمی
چهرهای
بازمیگردی
ملافهها را تا میکنی
چای دم کشیدهاست
و حضورت را در خانه
فراموش می کنی.
5)
مدادی برای چشمهای تو
سیاه، قهوهای
که در پس سایهها به خواب میروند
برای طرحوارههای
دستهای کولیان
با گونههای برجسته
برای واژههایی که
میآیند و میگذرند
چشمها و گونههایی که میلرزند
در حنابندان دخترکی
که به حجله میرود.
□
نمیدانم
چرا همیشه
میان دو لکهی ابر
درون این قاب خفته است
دو چشم براق
رهایم نمیکنند تا برخیزم
پرده را بکشم.
□□
پرده را کنار میزند و
لابهلای بته جقههای رومیزی
ولو میشود
با ترنجی
در دستهای حنا بسته.
6)
روزنامه ها در خواب بودند
مثل آوازِ گنجشکانِ هر شب
که درون چشمهای گربه به خواب می روند
صدای شلیک آمد
مادر
سراسیمه وُ
سرِ باز به کوچه زد
و تمام مرز
رنگ چکمههای تو شد
فردا
روزنامه ها ریزتر از فونت احضاریه ها
تیتر خواهند زد
-: “دیشب صدای گلوله ای، بیرون مرز ، جان باخت”.