لیلا شیخی قهفرخی
موزه هنرهاي معاصر اصفهان برنامه “سفرنامه ی اصفهان” را از نهم ماه تا چهاردهم ارديبهشت ماه 1395 به نمایش گذاشت. اين برنامه تركيبي از ويدئوآرت و ساندآرت بود.
یک)
“ویدئوآرت” و هنرهای رسانه ای معاصر جزو هنرهایی هستند که بیشتر نمود تحلیلی و نقادانه به امور پیرامون خود دارند و به نوعی آگاهیدهندهاند اگرچه لذت بردن از تصویر و صوت را از بیننده نیز دریغ نمیکنند. ازجمله هنرهایی هستند که توانستهاند در میانِ هنرهای امروزی، مخاطب بیشتری را به خود جلب کنند و با عموم مردم تعامل داشته باشند .
در نکوداشت اصفهان چهار هنرمند معاصر رسول معرک نژاد، فرشته عالمشاه، مجید آزادمنش و مجتبی وطن-خواهان با استفاده از رسانه ی ویدئو و ساند(صدا) پروژهی “سفرنامه ی اصفهان” را در موزه هنرهای معاصر اصفهان ارائه دادند که در نوع خود کمنظیر بود. مجموعهای شامل سه برنامه، در سه فضای موزه؛ شامل فضای ورودی موزه، محوطهی حیاط و گالری شش. شروع با ویدئوآرت نخست و بهوسیلهی تلویزیون LED شهری به اندازه سه در چهار متر نمایش داده میشد. ویدئوی نخست برگرفته از عکسهای دورهی قاجار بود که با تصاویر امروزی همان مکانها با همان زاویهی دوربین تلفیقشده بودند. اثری که هر عابری از کنار آن عبور میکرد برای لحظهای مجذوب آنها میشد.
اثر دوم، “ساندآرت” با زمان دو دقیقه و سی ثانیه بود که محدودهی حیاط موزه را در برمیگرفت. صداهای چند بُعدی که بهوسیله هدفون شنیده میشدند و مخاطب در مسیری که مشخصشده بود میبایست حرکت میکرد تا مفهوم صداها نمود پیدا کنند. صداها عموماً از فضای حیاط موزه بود، به عبارتِ دقیقتر همان مسیری که برای مخاطب تعیین شده بود. ساندآرت با صداهای محوطه ی موزه (صداهای طبیعی) درنهایت به موسیقی ختم میشد که فضایی حماسی و تاریخی را به شنونده منتقل میکرد، صداهایی که مخاطب را به تصور و کنکاش در خود میرساند و از طرفی مخاطب را برای دیدن ویدئوآرت گالری شش(سفرنامه ی اصفهان) آماده میکرد، نوعی تشرف برای ورود به تاریخ پرفراز و نشیب اصفهان در ویدئوی سفرنامهی اصفهان.
سومین برنامه از پروژهی سهگانه به سفرنامهی اصفهان ختم میشد. اثری کمنظیر در پخش و اجرای، ویدئویی که تمامی حواس و ذهنیت مخاطب را به خود جلب میکرد و دائم نگاه او را به چالش میکشید. متن راوی در ویدئوی سفرنامهی اصفهان، برگرفته از بیستوپنج سفرنامهی سیاحانی بود که از دورهی صفویه تا دورهی حکومت ظل السلطان به اصفهان سفرکرده بودند. جملاتِ راوی بدون تغییر دقیقاً از متون سفرنامهها بود اما بهگونهای کنار هم قرار گرفته بودند که متنی یکپارچه را به مخاطب ارائه میدادند. متن روی، نشان از تعامل بینامتنی و بینافرهنگی داشت که یک راوی واحد به نمایندگی از تمامی سیاحانی که به اصفهان گذر کردهاند، این روند تاریخی و نگاه غربی به اصفهان و اصفهانی را روایت میکرد. جدای از کلام راوی، تصاویر ویدئو برای گریز از تکرار یکسان در سه ورژن متفاوت پخش شدند. در هر سه ورژن پخششده و بهویژه ورژن نهایی؛ افکتها و تصاویر کارکرد مناسبی با متن برقرار کرده بودند که نشان از آگاهی این هنرمندان با ادبیات و موسیقی و تصویر متحرک داشت و توانسته بودند به سادگی هویت یک متن و تاریخ را در یک تصویر زیبا و تأثیرگذار نمایش دهند. برای نمونه؛ دوچرخه سواری که نمایندهی تاریخ و هویت اصفهان بود با نشانههای آشنا، چهره و لباس و رفتاری که به تصویر درآمده بود. این اثر ویدئویی بهصورت پنج کاناله ( پنج ویدئو پرژکتور) در امتداد و مکمل یکدیگر بودند، از طرفی هر صحنه صدای متناسب با خود را داشت و بدین ترتیب تصویر و صدا با هم حرکت داشتند و بُعد یافته بودند. اینگونه نمایش ویدئوآرت مخاطب را از نظر دیداری و شنیداری به چالش میکشد و ازآنرو که تازگی داشت، مخاطب را به وجد میآورد که نه یکبار بلکه چندین بار و از زوایای مختلف آن را ببیند و به متن راوی گوش دهد. البته گاه هم برعکس عمل می کرد که مخاطب تاب این چالش را نداشت.
دو)
رابطهی مکان و اثر:
در ارتباط با سه اثر مذکور رابطهی مکانمندی و اثر؛ از منظر نوع تکنیکال، پخش و مضمون، تعامل مناسبی یافته بودند. در بخش ورودی موزه(بیرون موزه) تمامی در موزه با LED شهری پوشیده بود گویی موزه مسدود شده تا گشایشی تازه پیدا کند. پنهان کردن در برای بازگشایی دوباره برای دوره ای تازه با آثار و مدیای معاصر. ویدئوی مذکور ترکیبی از سه گونه تصویر و صدا بود ؛ تصاویر شامل تصویر فیلمبرداری شده از موقعیت کنونی شهر که میان این فیلمها برشی به عکسهای قدیمی دوره قاجار میخورد عکسهایی که “هولستر” از فضاهای شهر اصفهان گرفته بود. زاویهی دوربینها در هر دو عکس قدیم و فیلم جدید، منطبق بر هم بودند. یافتن زوایای دوربین هولستر خودش خالی از لطف نیست. میان دو تصویر؛ عکس قدیم و فیلم جدید، آب بود که از سطح پایین به بالا هدایت میشد و با حرکت آب تصویر عکس بر روی فیلم منطبق میشد و با سرریز شدن آب از بالا به پایین تصویر به موقعیت کنونی اش بازمیگشت. دو تصویر جایگاه ویژه ای یافته بودند؛ نخست، یک تصویر از محدودهی فضای موزه که روزی خانهی “ظل السلطان” بوده و دقیقاً فضایی بود که از در ورودی موزه میشد دید و دیگری عکس چهلستون که نشان می داد دو باغبان دو نهال کوچکی را آب میدهند و در تصویر کنونی، آن دو نهال به درخت تنومند بدل شده اند.
واسطهی آب برای تغییر دو تصویر بازتابی از چندین نماد است نخست اینکه آب پیوندی دیرینه با ساختار فضای شهری اصفهان دارد بهویژه رودخانهی زایندهرود؛ دوم آب مادهای است روان که در خود سیالیت را داراست و با آنکه بیشتر سازنده است اما گاه در یورش یکباره اش، سیل می شود و ویران گر میشود. آب یکی از عناصر چهارگانهی آفرینش هستی و وجود آدمی است که در تصاویر ساخت و تخریب را در خود دارد. درنهایت صدای آب بر دو گونه روند ساخت و تخریب آب در تصاویر تأکید داشت و همچنین یادآور بحران امروزی آب در اصفهان نیز بود. از طرفی این ویدئو نسبت به ویدئوی درون موزه مخاطب بیشتری را به خود جلب میکرد گویی برای رفع خستگی نگاه مردمی که در خیابان و پیادهرو میگذشتند پدید آمده بود. تصاویری که بیننده را برای لحظهای نگاه میداشت و در به فکر فرومیبرد.
دومین اثر ساندآرت بود. از ورود به موزه هدفون بر روی گوش و حرکت کردن از روی خط زرد تا رسیدن به مستطیل زرد در انتها مسیر مشخص شده. صداها بیانی از بود و نبود شده بودند؛ آنگونه که درِ موزه با صدای مهیب بسته میشد برمیگشتی نگاه میانداختی اما باز بود؛ صدای فواره ی آب شنیده می شد اما فواره بسته بود. و از طرفی صداها نسبت به مکان در راست و چپ گوشی هدفون نیز تغییر میکرد و صداها با موقعیتِ مکان منطبق شده بودند. در نهایتِ این صداهای محوطه و گاه صدای همهمه ی مردم و درشکه، صدای موسیقی شنیده می شد که برای چند ثانیهای حماسهای را میسرودند. اما وجود خط زرد برای مسیر حرکت مخاطب، علاوه بر مشخص کردن مسیر حرکت، نشانگر خطر و احتیاط و آهسته گام برداشتن نیز بود؛ مرز و خطکشیهایی که به مسیر راه طریقت و غور درونی شبیه بود نوعی مراقبه را بیان می کرد تا نمایش خطر و سقوط.
و سومین اثر “سفرنامه ی اصفهان” بود که مخاطب بعد از گذشتن از راهروی تودرتو به اعماق تاریخ وارد و تاریخ اصفهان مرور میش؛ تاریخی به وسعت زمانیِ دوره ی صفویه تا زمان ظل السلطان. ویدئویی در پنج پرده که علاوه بر روند تاریخی، روند تصویری هر بخش با بخش دیگر نیز حفظ می شد. که با تاریخ گامبهگام راوی، تصویر و مخاطب با هم همراه میشدند. تصاویر بهصورت عمودی و هر تصویر صدای خود را داشت. آغز ویدئو با صدای مگس و بعد سخن راوی که سیاحِ غربی بود؛ مگس با ویژگیهایش هماهنگ با تعریف و تمجید و طعنههای راوی. اما تصویر تداعیگر گذر تاریخ بود آن ونه کهگویا مخاطب از دریچههای دهانههای پلهای تاریخی نظیر پل خواجو یا سیوسهپل؛ و از بیرون فضای پل، تاریخ اصفهان را مرور میکرد.
ویدئوی این بخش در سه ورژن پخش شدند ورژن نخست در افتتاحیه بود، افکتهای صدا و گاه فضای سیاه و بدون تصویر زیاد بودند. در ورژن سوم که سه روزِ نهایی پخش شد تصاویر تداعی مناسبتری یافته بودند و سیاهیهای بدون تصویر وجود نداشت و با تصاویری از خطوط سفید و سرخ پوشیده شده بودند افکتها به حداقل رسیده بودند. گویا هنرمندان برای تدوین هر مرتبه نسبت به واکنش مخاطب حساس بودند و نسبت به مخاطب تصاویر را تغییر میدادند که البته خودش پویایی به اثر میداد و گاه مخاطب را وامیداشت دوباره بازگردد و تدوین تازه را مشاهده کند. نقص و دشواری این ویدئو در جایی نمود میکرد که توالی تصاویر به هم میریخت و صدای راوی و تصویر یکسان نمیشد که بیشتر عوامل فنی بود. با تمام این اوصاف، اثری ساده نبود و مخاطب خاص تری نسبت به ویدئوی بیرون موزه می طلبید.
سه)
روایت در آثار:
در اثر نخست و دوم روایت روند تاریخ گذشته و حال را در خود نمود میدادند که روایت پیچیدهای نبود مگر در ساندآرت و آن هم بخش نهایی صداها که گریزی به صداهایی در زمانِ گذشته و همهمهی مردم کشیده میشد و نهایت به موسیقی ختم می شد. اما روایت در اثر سوم به اوج میرسید روایت هم در پیوستگی تصاویر و هم سخن راوی که به صراحت دیده میشد. در ویدئوهای امروزی روایت به هر نوع و گونه ای، بخشی از اثر شده است و ضد روایت و عدم پیوستگی تصاویر دورانش به سر آمده است. با تمام این اوصاف هم چنان ویدئوآرت بودن آن نمود داشت و هویدا بود.
علاوه بر روایت داشتن تک تک آثار یه روایت پیوسته نیز در کلیت هر سه اثر بود؛ آغاز روایت در ویدئوی نخست که همانند نمای بزرگ کلیت تاریخی و امروزی اصفهان را نمایش می داد و در روایت دوم(ساندآرت) موقعیت صحنه را به تصویر می کشید و اوج روایت در ویدئوی نهایی نهفته بود و در خروج مخاطب از گالری به سمت حیاط موزه روایت به انتها و سرانجام می رسید که بیننده و شنونده اثر خودش بر اتمام اثر تأثیر داشت و بخشی از اثر شده بود.