نقدی بر یک شاخه گل سرخ

نمایشگاه «یک شاخه گل سرخ» به نمایشگاه گردانی مهدی تمیزی
گالری دیدار، بازدید از 26 بهمن ماه تا 23 اسفندماه 1403

                                                                                                                                  رسول معرک نژاد

یک

پس از مدتها یک شور و ولوله ای در محدوده ی هنرهای تجسمی در اصفهان پدیدار شد و آن نمایشگاه «یک شاخه گل سرخ» در گالری دیدار به نمایشگاه گردانی مهدی تمیزی است. کشاندن جمعیت بیش از دویست نفر در روز افتتاحیه به خودی خود یک آشتی میان هنرمندان است و از سویی می تواند بر بخشی از فرهنگ سازی هنر شهر اثر بگذارد و در تجربه و حافظه ی تاریخی شهر و مردمش ماندگار بماند.

در وهله ی نخست عنوان نمایشگاه است که در تداعی با تجربه های زندگی قرار می گیرد. «یک شاخه گل» مرا می برد به جهان موسیقی ردیفی ایران؛ برنامه ای که از رادیو ملی ایران پخش می شد. آن برنامه امتداد برنامه ی «گلهای رنگارنگ»، «گلهای جاودان»، «گلهای صحرایی» و از این دست برنامه ها بود. البته من بعدها برخی از آن مجموعه را از طریق «کاست» و «رادیو ضبط» شنیدم. برنامه ای فخیم که شعر و موسیقی را برای شنونده مهیا می کرد و بر دانش موسیقیایی شنونده اثرگذار بود. «یک شاخه گل سرخ» عنوانی است که بارها و بارها در حوزه های مختلف کارکرد داشته است. این روزها و کمی با اغماض در گستره ی هنر معاصر جایگاه خاصی یافته و از رمان و داستان تا نمایش را در برگرفته است. برای نمونه: داستان عاشقانه ی «یک شاخه گل سرخ برای غمم» نوشته ی پرویز قاضی سعید(1401-1318) انتشارات آسیا مربوط به زمان پیش از انقلاب اسلامی1357؛ داستانی  عامه پسند و عاشقانه که در بخشی از آمده است:

«هیچ کس نمی دانست در دل آن جوان چه می گذرد همان گونه که هیچ کس نمی دانست آن شب سرد زمستانی آبستن چه حوادثی است. یک بار دیگر کبوتر سرگشته نگاهش را در میان انبوه جمعیتی که در پیست می رقصیدند و آنهایی که دور میز نشسته بودند پرواز داد و چون از باز یافتن کسی که برای دیدنش به آنجا آمده بود مایوس شد قوطی سیگار تمام طلایی اش را بیرون آورد و سیگاری گوشه لبش گذاشت. بلافاصله چند دست با فندک به طرف سیگار او دراز شد.»

در سال های اخیر مجموعه‌داستان «یک شاخه گل سرخ»(1400) اثر جمال میرصادقی منتشر شده است که روایتِ دلدادگی جوانی است که در چنبره ی زمان و مکان و خیال اسیر است. همچنین نمایش «یک شاخه گل سرخ» نوشته ی سیروس همتی که توسط چند کارگردان نمایشی اجرا شده است. اثری با بار مذهبی-اجتماعی که در چند شهر از جمله اصفهان به روی صحنه رفته است. اگر به مسائل سیاسی تمایل داشته باشیم «نان و گل های سرخ» اشاره ای است به کارگران آمریکایی در سال های 1865 تا 1915 که برای کرامت انسانی و حقوق دموکراتیک مبارزه می کردند. همچنین «نام گل سرخ» اثر امبرتو اکو و فیلم آن توسط «ژان ژاک آنوا» هم به ذهنم می آید و بسیاری موارد دیگر.

این ارتباط بینامتنیِ عنوان نمایشگاه و تجربه ی زیسته ی من می تواند ادامه داشته باشد، همانطور که در ذهنم کاشیکاری های مسجد سید می آید و یا گل سرخی که هدیه دادم ..و یا چند گل سرخی که درون گلدان بلوری روی میز است و… و … . به هر روی خواهی نخواهی عنوان یک شاخه گل سرخ با بخشی از زیست مخاطب ارتباط برقرار می کند و همین ارتباط بینامتنی بر مفهوم نمایشگاه و درک و دریافت مخاطب می افزاید.

 

دو

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید این است

که در افسون گل سرخ شناور باشیم

                                                سهراب سپهری

 

گل سرخ در ایران قدمتی 2500 ساله دارد که علاوه بر خاصیت دارویی و معطر بودن اش در جشن های زرتشتی به کار می رفته است. بنابراین به نوعی رنگ و بوی مذهبی هم داراست و در فرهنگ اسلامی آن را با روایات پیامبر اسلام درآمیخته اند. به نقل از «حسن بن منذر» آمده: زمانی که پیامبر از معراج بازگشت زمین شادمانه از آن واقعه گل سرخ رویاند. گل سرخ در فارسی باستان »وَردا»(Vardda)، در فارسی میانه و پهلوی ساسانی «وَرد»(Vard) و «وَرت»(Vart) بوده و در اسامی امروزی نیز موجود است برای نمونه در «وَردآورد» مکانی نزدیک تهران و «سهروَرد» در زنجان.

ز آتش برون آمد آزادمرد

لبان پر ز خنده به رخ همچو وَرد

                                       سعدی                   

گل سرخ به مفاهیم نمادین بسیاری در فرهنگ های مختلف درآمیخته. آن را با عناصر اربعه در تعامل خوانده اند: روییدنش از خاک، بوی معطرش با هوا، گلاب با آب، و چوب خشک او به مانند عود با آتش عجین است. در فرهنگ هند با ویشنو، در یونان با ونوس مرتبط است. گل سرخ در قرون وسطی تمثیلی پارادوکسیکال از عشق شهوانی و عرفانی بوده که در داستان های گل سرخ از ادبیاتِ صومعه‌ای قرن چهارده میلادی نمود داشته است. در اسطوره‌ها گل سرخ مشخصه ی آفرودیته/ ونوس (Aphrodite/Venus) و خون آدونیس(Adonis) است. گل سرخ در فرهنگ مسیحی بخشش و صدقه و شهادت و عشق آسمانی که بدین طریق با مسیح عجین شده است. آورده اند که از قطره های خون مسیح گل سرخ روئیده است یا گل سرخ همان جامی است که خون مسیح درونش ریخته‌ شده است. گل سرخ نمادی از خِرد، خورشید، زن، زندگی، سکوت، شراب، و عدد هفت و پنج است.

شاخه گل سرخ در جزییات نیز وجه نمادین دارد. از گل سرخ تازه تا پژمرده تا تاج گل سرخ: گل سرخ خشکیده زیبایی از دست رفته؛ خار آن بازتاب درد، رنج، گناه و مرگ؛  و تصویر آن در پای صلیب نمودی از فناناپذیری است. در فرهنگ باستان یونان هر ساله در اردیبهشت ماه روزی به نام روز گل سرخ یا «روزالیا» داشته اند که در این روز دسته های گل سرخ بر مزار مردگان می گذاشتند.

 

سه

اصفهان را علاوه بر شهر کاشی های فیروزه ای با عنوانِ  شهر گل سرخ (Rosa Ispahan) می شناختند. این تعبیر بیشتر برگرفته از سفرنامه های سیاحانی است که به اصفهان گذر کرده اند، نظیر مادفون روزن، کلود آنه، دیولافوا، پیر لوتی و پیترو دلاواله و دیگران. «پیترو دلاواله» به جشن گل سرخ در اصفهان اشاره دارد. «مادفون روزن» در سفرنامه خود «سفری به دور ایران»، می آورد اصفهان به واسطه گل‌های سرخ بهاری به «گل سرخ جهان» مشهور است. «دیولافوا» اصفهان را «درخت پُر گل بهشتی» می خواند. از منظر «پیر لوتی» در سفرنامه «به سوی اصفهان»، از آن رو که همه جا گل سرخ وجود دارد حتی درون قهوه خانه ها اصفهان را «شهر درخت و گل» معرفی می کند. «راجر استیونس» در «سرزمین صوفی بزرگ» به  ردیف درختان صنوبر و درختچه‌های گل سرخ اشاره دارد. در کتابخانه آستان قدس رضوی نیز کتاب چاپ سربی به نام «گل‌های سرخ اصفهان، ایران با اتومبیل» (1905م.) موجود است که «کلود آنه» فرانسوی نوشته است .

  چهار

بهتر است از مقدمه و فیلولوژی (ریشه شناسی واژه ها) عبور کنیم تا به تحلیل نمایشگاه برسیم. مهدی تمیزی در بخشی از بیانیه (استیتمنت) نمایشگاه می آورد:

«می‌توان از کارکردِ اسطوره‌ای عناصر، بر شناساندن درستِ واژگانی همچون: دوستی، عشق، صلح، مدارا و تولیدِ پیروزمندانه خِرَد بر شرِّ غالب، یاری گرفت… این نمایشگاه، ما را فرا می‌خواند که به گل سرخ، فراتر از ظاهر آن نگاه کنیم؛ ما با دوگانگی و هم‌آوایی‌های گل سرخ روبرو خواهیم شد و آن را نه تنها به عنوان یک نماد، بلکه به عنوان بازتابی از خویشتنِ خویش درک خواهیم کرد. یک شاخه گل سرخ، گردهمایی هنرمندان اصفهان است برای دیدار؛ برای یادآوری و پاسداشت دوستی، عشق و صلح.»

مجموعه‌ی حاضر چند نسل از هنرمندان را در بر می‌گیرد و همین امر بر غنای آن افزوده است که هر یک با زبان بصری خود به مفهوم گل سرخ پرداخته‌اند، همه و همه در تلاش‌اند تا به درکی تازه از نماد گل سرخ دست یابند. این موضوع به ایجاد تنوع سبکی در نمایشگاه انجامیده است. برخی وجه نمادین آن را پررنگ کرده‌اند برخی نگاهی اجتماعی به آن داشته‌اند. شاید بتوان آن را نوعی گفت‌وگو میان هنرمندان دانست که هر یک با زبان خود، برداشت‌شان از یک نماد مشترک را به نمایش گذاشته‌اند.

 

یکی از مهمترین وظایف کیوریتور (نمایشگاه گردان) نظارت مستقیم بر تمام مراحل اجرا است تا نمایشگاه یکدستی خود را حفظ کند. اما گویا کیوریتور به دنبال یکپارچه نمودن ایده نبوده است و بنابراین در نمایشگاه پراکندگی نگاه هنرمندان و سبک شان از آثار سنتی تا آثار ساختارگرا و مدرن تا آثار مفهومی، چیدمان آثار را دچار مشکل کرده است. این تنوع موجب چیدمان نامتعارف بخشی از نمایشگاه شده است، کنار هم قرار گرفتن آثار، بر همدیگر تأثیر گذاشته و به نوعی چندین تابلو به صورت افقی و عمودی کنار هم  یک کل منسجمی شده اند که تا حدی فردیت اثر از میان رفته است. با اغماض این امر را به موجب کم بودن فضا لحاظ می کنیم و می گذریم. از سویی اگرچه یکدست نبودن نمایشگاه تنوع و جذابیت بیشتری به نمایشگاه داده است اما بهتر بود با تمایل کیوریتور به آثار مفهومی نمایشگاه را با ایده مفهومی به سرانجام می رساند.

در پوستر نمایشگاه به نود اثر و نود هنرمند اشاره شده است، در صورتی که این موازنه کمی به هم ریخته است زیرا برخی آثار با بیش از یک هنرمند به اجرا در آمده اند. بنابراین ناخواسته برخی هنرمندان با چنین رویکردی دارای بیش از یک اثر هستند که نقض قانون کیوریتور است. می بایست نام هنرمند ملاک قرار می گرفت تا به تکرار نام نرسیم.

در محدوده ی یک اثر با چند هنرمند به چند مبحث برمی خوریم که شاید خالی از لطف نباشد که کمی به اجمال در باره اش سخن گفته شود. در طول تاریخ هنر آثاری پدید آمده اند که هنرمندانشان از طرف حکومت، نهادهای اجتماعی همانند کلیساها، و یا افراد پرنفوذ و دارای قدرت مالی حمایت شده اند. به نوعی سفارش از طرف نهاد و شخصیت متمولی بوده و اجرا و ساخت توسط هنرمند؛ در این گونه آثار سفارشی، نام هنرمند ارجحیت دارد نه نام سفارش دهنده. حال در نمایشگاه یک شاخه گل سرخ زیر آثار علاوه بر نام هنرمند نام سفارش دهنده نیز آمده که امری است غریب. از سوی دیگر نگاه کنیم، بپذیریم هنرمند برای اجرای ایده اش به متخصصین رجوع کرده تا آن اندیشه ی هنرمند را بسازند. در این صورت باز هم نام هنرمند بر تابلو می ماند و نه متخصصین و سازندگان. شاید چند مثال منظورم را واضح تر کند. برای ساخت مجسمه ای، برنز ریزی نیاز است و به حتم متخصص می طلبد اما در نهایت و اتمام اثر زیر اثر نامی از برنزریز نیست و فقط نام هنرمند حک می شود. مثالی دیگر: به تاریخ هنر مراجعه کنیم، هنرمندان مینی مالیست در اواسط قرن بیستم میلادی، طرح اجرایی اثر خود را دقیق ترسیم و دستورالعمل نصب را به متخصصین می دادند. اثر را متخصصین می ساختند و در گالری نصب می کردند و هنرمند حضور نداشت ولی نامی از متخصصین نیست و هنرمند بانی اثر شناخته می شود. حال در نمایشگاه یک شاخه گل سرخ،  برخی آثار به سفارش به نمایش درآمده اند که نام دستور دهنده و سازنده هر دو به عنوان هنرمند آمده اند که باید بر اساس سخن گفته شد نام یکی بر اثر حک می شد. چند اثر با دو نام هنرمند در اصل هر هنرمند چند اثر در نمایشگاه دارد که با ایده کیوریتور منافات دارد. در نهایت به نظرم در آنجا که نام دو هنرمند آمده می بایست یک اثر می داشتند؛ و آنجا که به سفارش اثری ساخته شده، گویا کیوریتور در رودربایستی مانده و آثار را پذیرفته است. 

 

اما در مورد اسطوره بودن آثار؛ در حیطه ی نقد و تحلیل اسطوره ای با دو گروه اندیشمندان: اسطوره پژوه و اسطوره شناس مواجه ایم. اسطوره پژوه کسی است که حوزه تفکری اش دانش دیگری است اما از اسطوره برای تبیین نظریه اش استفاده می کند. برای نمونه «رولان بارت» نشانه شناس است اما برای تبیین «لایه ی ضمنی اثر در نشانه شناسی» به اسطوره هم اشاره می کند و کتابی نیز به همین نام دارد. استفاده از شیوه ی او نقد نشانه شناسی است. «میرچا الیاده» دین پژوه است و در بیشتر کتابهایش برای تبیین اندیشه اش به اسطوره ها ارجاع داده است. او اسطوره شناس نیست بلکه دین پژوه است. و همین طور در اندیشه های فروید و یونگ و دیگران. اما اسطوره شناسان، برخی از آنها عبارتند از : فردریش کروزر، ماکس مولر، جورج فریزر، ژرژ دومزیل، جوزف کمبل، نورتروپ فرای، ژیلبر دوران و دیگران؛ هر کدام شیوه تخصصی نقد و تحلیل به روش اسطوره ای دارند که گاه از مسائل روانشناسانه تا مسائل اجتماعی جامعه را در برمی گیرند. البته مشخص است که تعاریف واژگان هم در دو حیطه ی مذکور متفاوت است و معنا و مفهوم یکسانی ندارند بر فرض مثال «نماد» در حوزه ی نشانه شناسی بسیار متفاوت از «نماد» در محدوده ی اسطوره شناسی است. حال این پرسش مطرح می شود که آیا آثار موجود در نمایشگاه به اسطوره بدل شده اند؟ در نظر بگیرید در اثری اسب نقاشی شده است آیا آن اسب اسطوره ای یا نمادین؟ برای پاسخ باید تعریفی از اسطوره داشته باشیم. تعریف امروزی اسطوره این است: روایت اصیل و کهنِ تکرارشونده که در باور مردم حضور دارد. بنابراین سه عنصر دارد: روایت اصیل، تکرار شوندگی  و باورمندی. حال به مثال خود بازگردیم که آیا اسب در تصویر اسطوره است یا خیر؟ اگر اسب با نشانه هایش به روایت کهن و اصیلی بازگشت کند پاسخ بله است در غیر این طورت احتمالاً نماد است. اگر اسب با نشانه هایی همراه باشد نظیر: اسب سیاه، آتش ، اسب درون آتش، سوارکار با تاجی بر سر دارد و الی آخر؛ با روایت گذر سیاووش از آتش مواجه هستیم. بنابراین اسب در تصویر اسطوره ای است زیرا به روایت سیاووش اشاره دارد.

یک اثر چگونه به روایت اسطوره ای می رسد؟ به نظر «ژیلبر دوران» مراجعه می کنیم. در نظریه ی او پس از بیان مشترکات میان انسان و حیوان که به محرکه (شِم= Schéme) آنها را برمی شمرد به آرکی تایپ ها(سرنمون ها، صور ازلی) می پردازد و آنها را تصویری جهانی و جاودان می خواند؛ آرکی تایپ ها با بیان فرهنگی یک منطقه در می آمیزند و معنای چندگانه پیدا می کنند و بدین ترتیب نماد می شوند و اگر نمادها با یک روایت آمیخته شوند به اسطوره بدل می شوند. برای نمونه: «درخت» یک آرکی تایپ است، «درخت سرو» یک نماد، و «درخت سرو کاشمر» یک اسطوره است. نمونه ای دیگر: «کوه» یک آرکی تایپ است، «کوه دماوند» یک نماد و کوه دماوند با روایت کودکی زال و روایتِ فریدون و ضحاک به اسطوره بدل می شود.

 

نوع دومی نیز برای اسطوره شدن هست؛ آن هم به روایتمندی باز می گردد. یک شیء یا رُخداد یا شخصیتی، زمانی با روایت های کهن – و حتی روایت های کلان و خرده روایت های امروزی- درهم می آمیزد و در باور مردم  جای می گیرد به اسطوره بدل شده است. برای نمونه: شخصیت تختی در ذهن باورمندان به او؛ یا اسطوره شدن تابلوی «مونالیزا» با روایت های متعدد که به خود گرفته است.

با این دو روش مطرح شده به آثار نمایشگاه باز گردیم. کدام از تابلوها و شاخه گل سرخ آن، به روایتِ باورمند درآمده اند؟ برخی آثار مفهومی به اسطوره نزدیک شده اند زیرا به چند رابطه ی بینامتنی اشاره دارند که مجموعه ای از نمادها را به همراه دارند. نظیر قوطی کبریتِ باز که بر جلد آن نگارگری است و درون آن گل سرخ؛ و همگی درون قاب قرار گرفته اند و دریچه ای از مفاهیم را با خود دارند و حتی در بخش هایی با تجربه ی زیسته و زندگی متعارف مخاطب در تعامل می شوند. اما این موارد چند رقم بیشتر نیست و اکثر آثار در وجه نمادین مانده اند.

 

در نهایت با تمام این اوصاف در این زمانه که ارتباط مردم با هنرمندان و حتی تعامل هنرمندان با همدیگر کاسته شده است و تنگ نظری ها جای تعامل و ارتباط را گرفته است وجود چنین رُخدادی  قابل تقدیر است زیرا توانسته در کالبد نیمه جان هنر تجسمی این شهر تا حدی روح و سرزندگی بدمد. این نمایشگاه را می‌توان روایتی چندلایه از یک مفهوم -گل سرخ- دانست؛ مفهومی که همچنان قادر است الهام‌بخش هنرمندان باشد و مخاطبان را به تفکر وادارد. نمایشگاه «یک‌شاخه گل سرخ» نه‌تنها فرصتی برای تماشای آثار هنری است، بلکه می‌تواند زمینه‌ای برای بحث و گفت‌وگو پیرامون هنر و نمادها در جامعه‌ی معاصر باشد. این نمایشگاه به ما یادآوری می‌کند که چگونه یک نماد می‌تواند مختلفی به خود بگیرد زیرا هر اثر به مثابه‌ی پنجره‌ای است به سوی جهانی از معانی گوناگون. مخاطب با هر گام، با تعبیری تازه از گل سرخ روبه‌رو می‌شود و همین از مهم‌ترین ویژگی آن می باشد: نمایشی از بازخوانی‌های بی‌پایان یک نماد.

 

عکس ها برگرفته از صفحه اینستاگرام گالری دیدار

منابع:

  • جابز، گرترود؛ فرهنگ سمبل ها، اساطیر و فولکلور؛ محمدرضا بقاپور؛ اختران؛ تهران، 1397.
  • دوبوکور، مونیک؛ رمزهای زنده جان؛ جلال ستاری؛ مرکز؛ تهران، 1373.
  • شوالیه، ژان و آلن گربران؛ فرهنگ نمادها؛ جلد چهارم؛ سودابه فضایلی؛ جیحون؛ تهران، 1385.
  • ک.پر، جی.سی.؛ فرهنگ مصور نمادهای سنتی؛ ملیحه کرباسیان؛ فرشاد؛ تهران، 1379.
  • گرامی، بهرام؛ گل و گیاه در هزار سال شعر پارسی؛ سخن؛ تهرانف 1386.
  • لافرگ، رنه و دیگران؛ اسطوره و رمز (مجموعه مقالات)؛ جلال ستاری؛ سروش؛ تهران، 1374.
  • معرک نژاد، رسول؛ اسطوره و هنر؛ میردشتی؛ تهران، 1393.
  • نامورمطلق، بهمن؛ درآمدی بر اسطوره شناسی؛ سخن؛ تهران، 1392.
  • هال، جیمز؛ فرهنگ نگاره ای نمادها در هنر شرق و غرب؛ رقیه بهزادی؛ فرهنگ معاصر؛ تهران، 1380.
  • یاحقی، محمدجعفر؛ فرهنگ اساطیر و داستان واره ها؛ فرهنگ معاصر؛ تهران، 1386.

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا