تحلیلی بر دیروز، نقاش / امروز، هنرمند

تحلیلی بر نمایشگاه “دیروز، نقاش / امروز، هنرمند”
موزه هنرهای معاصر اصفهان؛  پنجم مهر و دهم آبان ماه 1398

                                              رسول معرک نژاد

1)
نمایشگاه دیروز، نقاش / امروز، هنرمند از آن نمایشگاه هایی است که – حداقل برای من – عنوانِ نقدش جلوتر از نوشتن متن نقد و تحلیلش به ذهن می رسد. عنوان هایی همچون: “نگاهی از درون”؛ “تقابل دیروز و تدافع امروز”؛ “دیروز، مجادله ی / امروز شکست خورده”؛ “نه دیروز، نقاش / نه امرز، هنرمند” و الی ماشاالله؛ این عنوان ها با دیدن آثار در مسیر گذر از تک تک گالری ها تشدید می شوند. البته این عنوان ها با نگاه احساسی است و برداشت آنی، اما به این سادگی ها هم نیست. برای تحلیل، نخست با پیرامتن های نمایشگاه شاملِ عنوان – دیروز، نقاش / امروز، هنرمند-، پوستر و کارت دعوت شروع می کنم.
الف:
پوستر و کارت دعوت نمایشگاه، عنوانِ دیروز، نقاش/ امروز، هنرمند؛ به شمایلِ دوخت و دوز طرح شده است نشانه ای از نخ با رنگ های سرخ و سبز بر سطح سفید؛ نمودِ سرنخی از گذشته تا حال که بخش هایی از سرنخ نوشته ها به ویژه “دیروز، نقاش” رها شده اند. آیا این نمایشِ بافت گونه ی نخ نما، می خواهد دو زمانِ دیروز و امروز را به هم متصل کند؟ یا نشان دهنده ی وصله پینه ای نخ نما از هنر است؟ یا نمود دهنده ی هنر سنتی است؟ یا نمودِ تمایلِ به زنانگی و هنر فمینیستی؟ اگر چه به این صراحت ها هم نیست اما در کلیت اش به نظر می رسد همه چیز باشتاب؛ دوپهلو و با کنایه انجام گرفته است.

ب:
عنوانِ “دیروز، نقاش / امروز، هنرمند”؛ اگر چه در ظاهر نمایش استمرار است و زمانِ دیروز تا امروز را نمایش می دهد اما هیچ گونه حرف اضافه ای در پس و پیشِ قیدِ زمانِ دیروز و امروز نیست. اما به هر رو، دیروز و امروز نمایانگرِ تقابل دو زمان هستند. دیروز، نقاش بودن در تقابل امروز و هنرمند بودن. اگر چه برای چنین عنوانی شاید مورد تعامل و موازی سازی مد نظر بوده است اما در تقابل دو قید زمانی، چنین برداشتی نیز دریافت می شود. به نوع دیگر، عنوان را می شود چنین تعبیر کرد و خواند: در زمانِ دیروز، هنرمندِ امروزی؛ نقاشی را به عنوانِ نوعی فن و صنعتگری فراگرفته و امروز به نشانِ هنرمندی رسیده است. این برداشت دو مفهوم از هنرمند و نقاش، در دو دوره ی مدرن (ساختارگرا) و معاصر(پساساختارگرا) با نگاهِ به گذشته ی نه چندان دور، نزاعِ از مد افتاده ی تقابلِ سنت و مدرن و تعابیری از این دست را یادآور می شوند که حال این تقابل کمی امروزی تر شده و هنر پست مدرن را نیز با خود یدک می کشد.
در هنر ساختارگرا؛ که با نام مدرنیسم می شناسیم، معیار و سنجش اثر هنری خودبسنده و درونْ متنی است آن گونه که در این جا خودِ نقاشی مورد نظر است. در این وجه، نقاش بر اساسِ اصول هنرهای تجسمی و سَبکش به آفرینش دست می زند. نقاش هرآنچه می خواهد نقاشی کند از طبیعت بی جان گرفته تا انسان، در فرم (ساختار) می سنجد و ارجحیت را به نمایش ساختارمند اثر می دهد. در محدوده ی پساساختاگرایی، هنرمند تکنسین و تک بُعدی نیست و علاوه بر داشتن مهارت تکنیکی و مبانی هنرهای تجسمی به ایده و مفهومی که ارائه می کند و رابطه ی بینامتنی اثرش نیز توجه می کند. پس می توان بر عنوان نمایشگاه با این دید نیز نگاه کرد که نقاشِ دیروز در حال فراگیری بوده و امروز با ایده و مفهومی که به هنر خود افزوده هنرمند تلقی می شود.

2)
می خواهم به آثار باز گردیم و به آثار درون نمایشگاه نگاهی بیندازیم. اما نیاز به مقدمه دارد.
اصفهان در لایه های تاریخی اش بلایایی را از سر گذرانده که خواهی نخواهی درونِ ذهنِ ناخودآگاه جمعی شهر و مردم رسوخ کرده است. از محاصره محمود هوتکی (محمود افغان) و بد آمدنِ استخاره برای عدم مقابله با او گرفته تا از آدم زنده خواران تا مرده خواری؛ به نوعی همواره این شهر در معرض تهدید و هجوم بوده و می بایست از میان آن همه مخمصه، جان سالم به در می برد. همین جبر تاریخی او را واداشته محتاط باشد؛ در گفتارش دو پهلو و با کنایه حرف بزند و دست به عصا قدم بردارد. او را بر آن داشته که به فکر آینده اش باشد، نان خشک تولید کند که در محاصره ی مجدد به جای فرزند مرده اش نان خشک را بخورد. از طرفی چون شهرهای دیگر این مخمصه ها را کمتر از سر گذرانده اند اصفهانی را به القابی چون حساب گری متهم می کنند. این احتیاط بیش از حد، خودش را به دست پای این شهر، مردم و هنرش پیچیده است؛ که هم چنان موزه هنرهای معاصرش، خانه ای است به قدمت سالیان دور؛ و هنرمندش نیز در این هزارتوی ناخودآگاه جمعی، گیر افتاده و راه فراری نمی یابد. برای نمونه در این شهر استادان ادبیات بسیار برجسته ای داشته و داریم اما بسیار اندک نوشته اند که مبادا سرنخِ معیوب و ایرادی دست غیر بدهند و هنگامی پرسش شود که چرا مکتوب نمی کنید؟ پاسخ اش شاید این باشد: ” که چی؟” و این “که چی” جایی برای بروز و ظهور و ماندگاری سخن و هنر به جا نمی گذارد. البته از وجهی دیگر، همانند معماری منازلی است که سیاحان با ورود به اصفهان به آن اشاره کرده اند؛ منزل یک اصفهانی از بیرون به فقر اشاره دارد و از درون به ثروت. بسیاری از این تقابل ها درونِ شخصیت هنرمند نیز مانده و او را به نوعی در جبر تاریخی گذشته منجمد کرده است. با این مقدمه متوجه شده اید که وصف من از نمایشگاه چیست، ساختمانِ قدیمی برای نمایش آثار امروزی؛ از طرفی هنرمند نیز آثاری را فرستاده که مربوط به دوره های آخر کارش است اما با این تفاوت که دیگر درون نمایشگاه هم هیچ از ثروت!! خبری نیست. گویی در طول تاریخ، هم از بیرون و هم از درون تخریب شده است و تظاهر به نداری آرام آرام به درون هم رخنه کرده است.
به معاصریت و تعاریف آن کاری ندارم، به آثاری نیز که به نمایشگاه نرسیده اند و یا هنرمندانی که تمایل به شرکت در نمایشگاه نداشته اند هم کاری ندارم. به همین نمایشگاه بازگردم. از منظر مکان، به علت عدم مناسبت فضا با آثار به یاد آنچه در باره ی نمایشگاه های قرن های 17 و 18 اروپا خوانده و تصاویر نقاشی اش را دیده ایم می افتم، نمایشگاه هایی که آثاری را در کنار هم تا سقف امتداد داده اند. هم چنین درونی گالری هایی که غرفه غرفه است دنبال کردن آثار، مخاطب را با مشکل مواجه می کند و در مواردی مشخص نمی شود کدام اثر مربوط به کدام هنرمند است.
از طرف دیگر کنار هر مجموعه آثار هر هنرمند فقط برگه ای (Label – Etiquette) هست که بر آن نام هنرمند، عنوان و تاریخ آثار نوشته شده، تاریخ آثار هم در روند زمانی نیست و در هم و برهم هستند؛ هم چنین تاریخ تولد و شروع فعالیت هنرمند نیز مشخص نیست. و بدین ترتیب آثار و نسل ها در هم ادغام و جداناپذیر شده اند. از طرف دیگر نخست قرار بر فعالیت حداقل بیست سال فعالیت هر هنرمند بود اما با دیدن آثار و بیانیه ی نمایشگاه به ده سال رسیده است که در این صورت می توانست تعداد بسیاری از نقاشان معاصر و جوان را در بر بگیرد، که ممکن نشده است. دیگر مشکل آن که؛ هنرمندان به دو اصلِ برقراری نمایشگاه پای بند نبوده اند: نخست آن که هنرمند می بایست یک اثر از نخستین آثار و یکی میانه و دو اثر از آخرین آثار خود بفرستد که تاریخ های آثار این گونه نشان نمی دهند که در مواردی هر چهار اثر مربوط به سال های آخر هستند؛ دوم آن که، قرار بوده هر هنرمند بر مدت زمان فعالیتِ هنری اش متنی بنویسد که او را معرفی کند اما فقط در چند مورد مابقی شانه خالی کرده اند.
حال بدون دانستنِ تاریخ تولد و تاریخ آغاز به نقاشی؛ حتی هماهنگ نبودن شماره ی آثار بر اساس روندِ تاریخی شان چگونه می شود به برآوردی از هنر نقاشی این هنرمندان رسید و بتوان نقد و تحلیلی منصفانه اراده کرد. برای نمونه اثر نخستِ نمایشگاه: اثر اول مربوط به سال 1387، اثر دوم 1397، اثر سوم 1382 و اثر چهارم 1377. در مواردی نیز مجموعه آثار هنرمند مربوط به یک دوره ی دو یا سه ساله هستند و هیچ مشخصه ای برای دانستن تاریخ شروع و روند ذهنی هنرمند و مشخصات اثرش وجود ندارد.
پس نتیجه آن که، اگر چه ایده ی برگزاری نمایشگاه بدین عنوان، بسیار عالی و قابل تقدیر است اما در اجرا شتاب زده انجام پذیرفته است. شاید اگر شرایط و دلایل نمایشگاه برای هنرمندان بیشتر توضیح داده می شد و فرمی یکسانی برای چه نوشتن و چگونه نوشتن بیوگرافی، توضیح و توصیف آثار به هنرمند ارائه می شد، هم هنرمند متوجه برنامه نمایشگاه می شد و هم بهتر می توانست توصیفی یا استیتمنتی بر آثار خود داشته باشد.

3)
از این که هنرمندان کشور را فقط به خاطر شهر در نظر بگیرند و تقسیم بندی کننده، زیاد امر خوشایندی نیست. این امر وقتی بسیار عمل ناخوشایندی است که پایتخت نشینان؛ هنرمندانِ ایران محسوب می شوند و دیگر شهرها – به اصطلاح شهرستانی ها!!- را از بالا به پایین نگاه می کنند و همین برچسب را گویا خودمان نیز پذیرفته ایم و هر شهر خود را از هنرمند بودن در کشور جدا می خواند پس خودمان، خود را شهرستانی می نامیم! اما از وجه دیگری برای برخی شهرها – و نه شهرستان ها- این تقسیم بندی شاید درست و به جا می باشد، آن که از زاویه ی حلقه ی و جریان هنری به آنها اشاره شود. همانگونه که در هنرهایی نظیر موسیقی و ادبیات هم چنان این حلقه ها وجود دارند و کارکرد خود را دارا هستند، برای نمونه هنوز به حلقه ی تبریز، تهران، اصفهان در موسیقی می توان اشاره و استناد کرد. یا در حلقه ی ادبی می توان به ادامه ی جنگ اصفهان در داستان و شعر اشاره کرد و نگاه ویژه ی حلقه ی اصفهان را در آثاری از بهرام صادقی و هوشنگ گلشیری، کیوان قدرخواه، روشن رامی و دیگران می توان شاهد بود. حال می توان بر این نکته اشاره کرد که حلقه ی اصفهان دارای چه ویژگی است که می بایست هم چنان او را بخشی از هنر ایران قرار دانست؛ می توان اشاره کرد به: جسارت؛ توان و قدرت؛ و لطافت. برای نمونه در موسیقی، جسارت در بداهه خوانی و انتخاب شعر و دستگاه موسیقی؛ قدرت در لحن خواندن و ادای واژگان و نوع تحریر و صداسازی ها؛ و لطافت در رسا خواندن و خوشایند بودن و گوش نواز بودن؛ و لطافت است که قدرت و جسارت را تلطیف تر می کند تا بتوان با ساز و آواز همدل و همراه شد. در شعر و ادبیات نیز همین گونه است، و حتی در ترجمه؛ مگر می شود از ترجمه زنده یاد احمد میرعلایی و “سنگ آفتابِ” اوکتاویو پاز گذشت یا ترجمه های حسن کامشاد را نادیده گرفت، والی آخر. حال این جسارت، قدرت و لطافت در کجای هنر تجسمی اصفهان هست که بتواند نمودی از حلقه ی اصفهان باشد؟
هنگامی یک حلقه ی هنری با تفکر جمعی شکل می گیرد که اندیشه های متفاوت را در خود جای دهد در این صورت می تواند به استمرار بماند و برقرار باشد. اما تنگ نظری ها، خواسته و ناخواسته جمع را به ورطه ی ناهنری می کشاند و گاه به نوچه پروری می رساند و دسته ی حیدری و نعمتی، در این نوع نگاه های مغرضانه هیچ عاید هنر اصفهان نمی شود که هنر اصفهان نیز به قهقرا می رود.

4)
در نمایشگاه 73 هنرمند که شروع فعالیت هنری شان با نقاشی بوده و حداقل یک دهه فعالیت داشته اند، هر کدام با چهار اثر حضور دارند. از این جمع که همگی از نقاشی آغاز کرده اند 11 درصد به هنرهای چیدمانی و مجسمه روی آورده اند و 8 درصد به ویدئوآرت؛ که در این میان برخی در هر دو زمینه ی ویدئوآرت و هنر چیدمانی فعال هستند. و بیش از هشتاد درصد هم چنان به شیوه های مختلف به نقاشی می پردازند. آثاری که ویدئوآرت و چیدمانی هستند را در محدوده ی پساساختارگرا قرار می دهیم آثاری که می بایست گفتمانی باشند و از ضروریات آن داشتن ایده، عنوان و وجود استیتمنت (گزاره هنرمند) است. زیرا در این گونه آثار ایده علاوه بر اهمیت اش بخشی از اثر است. البته آثاری هم هستند که اگر چه نقاشی اند اما از آن رو که توجه به هنرهای مفهومی دارند و به نوعی از محدوده ی سنتی و ابزار متعارف نقاشی دور شده اند؛ از این گروه نیز توقع استیتمنت هست. این هنرمندان حدود 20 درصد را به خود اختصاص داده اند.
الف) هنرمندان پساساختگرا
از جمع هنرمندان ویدئوآرتیست، که تقریباً تمامی آثار قابل تأمل هستند اما چند ایراد وارد است نخست عدم استیتمنت در آثار ویدئویی احمد رئوفی و مرتضا بصراوی و استیتمنت فرشته عالمشاه متن نوشته ای شده در باره کل آثارش و استیتمنت خانم مینو ایرانپور با پخش ویدئوی شان هماهنگ نیست. این مواردی نیست که به سادگی بتوان از آن ها گذشت زیرا هنرمندانی که آثار چیدمانی و پخش ویدئو دارند باید پس از نصب حتما همه چیز را بررسی کنند که پخش و نمایش مناسب داشته باشد و چیزی از قلم نیفتاده باشد.

آثاری هنرمندان نقاشی که مسیر از نقاشی تا هنر چیدمانی را در اندیشه و ایده به خوبی طی کرده اند، و از قدرت و توانایی در نقاشی به سوی هنر چیدمانی قدم برداشته اند می توان از نوشین نفیسی، مولود مظاهری، زهرا جعفرپور، مریم توکلی نام برد. اگر چه آثار مولود اثنی عشری نیز در هنرچیدمانی دارای ایده و بیان هستند اما در نقاشی به قدرت ایده و مفهوم در چیدمان شان عمل نکرده اند. هم چنین آثار علی میرزایی از نقاشی به مجسمه سازی رسیده اند که آثار حجمی شان به مراتب موفق تر از آثار تصویری شان هستند و به نظر می رسد روند مناسبی برای تغییر برگزیده است. البته در این میان آثار فروزان منتظری با رویکرد شخصی نیز قابل تأمل است اما استیتمنت شان خود بدل به شعرگونه ای شده است که باید در آن تجدید نظر کنند.

مریم توکلی
علی میرزایی

آثار هنرمندانی که به نقاشی مفهومی گرایش پیدا کرده اند در بسیاری موارد برای ارائه استیتمنت از دل نوشته یا یک متن کلی و توصیفی در باره ی اثرشان بهره برده اند. البته بسیاری هنرمندان از نوشتن سر باز زده اند. برخی نیز در نگارش به شعرگونگی و استعاری نوشتن روی آورده اند که این گونه نوشته ها دیگر استیتمنت نیست و خودش متنی است که نیاز به رمزگشای دارد.به هر رو، هنرمندانی که از شیوه ی مرسوم و کلاسیک نقاشی دور شده و به آثار با پرداخت ایده و مفهوم؛ آثار قابل تأملی پدید آورده اند در نگارش متن ناتوان بوده اند و باید یا متن استیمنت بنویسند یا اگر نوشته در آن بازبینی کنند، می توان به آثارِ آمنه بدرالسماء، طهمورث بهادرانی، کیانا محبوب، احسان روح الامینی، سایه ابراهیمی اشاره کرد. در این میان آثار عباس میرزایی نمود قابل قبول و تأمل برانگیزتری دارند، البته متن استیتمنت شان دوبخش شده است که بخش دوم با کمی حذف می تواند استیتمنت مناسبی برای آثارشان باشد.

 

ب) هنرمندان رئالیست؛ تلفیق سنت و مدرن؛ و ساختارگرا
از هنرمندانی که به شیوه ی رئالیسم از ابتدا پای بند بوده اند و موفق عمل کرده اند؛ البته به مانند مکتب کمال الملکی آ ن گونه که شیوه ی رئالیسم ایرانیزه شده ای هستند از تلفیق رئالیسم و امپرسیونیسم، می توان به آثار محمدعلی حدت اشاره کرد و از آن رو که حدت توان نقاشی با موضوع و تصویرسازی پوسترهای سینمایی را دارا است در آثار متأخر نیز که سمت و سوی شاهنامه نگاری پیشه کرده هم چنان در نوع حالات چهره و بدن و دست ها می توان تأثیرات پوسترسازی شان را شاهد بود.
هنرمندانی که در پی استفاده از سنت های هنر پیشین هستند و هم چنان بر تلفیق و بهره گیری از سنت خوشنویسی تأکید می ورزند می توان به آثار اکبر میخک اشاره کرد که خطوط نستعلیق بر بوم در تداوم جنبش سقاخانه عمل می کنند و البته در دام نقاشی خط هم نیفتاده اند و اگر چه خوشنویسی را دستمایه ی آثار خود قرار داده اما هم چنان بر اصول ساختارگرایی پای بند هستند. هنرمندانی نیز آثاری آفریده اند که تلفیق تصاویر قاجاری و صفوی یا فضاهای معماری سنتی را با عناصر مدرن مد نظر داشته و دارند از این جمع می توان به آثار سلیمان ساسون اشاره کرد که در امتداد اندیشه های تلفیقی شان اشاره هایی به ویترای و نقاشی پشت شیشه نیز در آثارشان قابل مشاهده است. اما ساسون آخرین اثرشان مربوط به هشت سال پیش است اگر چه از دهه اخیر اثری ارائه نکرده اند.
آثاری نیز هستند که به نظامِ ساختارمند نقاشی و اصول زیباشناسی درونْ متنی معتقدند و در تمام آثاری که ارائه کرده اند نشان از ان دارد که از نخست به آن اصول پای بند بوده اند، از این میان می توان به آثار فریبا فرقدانی، پروین حکیم اشاره کرد.

 

5)
اما دیگر هنرمندان متاسفانه یا در دام بی سرانجامی تلفیقِ سنت و مدرن افتاده اند و هم چنان می خواهند هنرهای نگارگری، کاشیکاری و فضاهای معماری سنتی را با جهان مدرن و ساختارگرایی به آشتی برسانند، آن گونه که چنین اندیشه و عملی در آغازین سالهای 1320 شمسی در میان هنرمندان نسل نخست نوگرای ایران شروع شد و در ادامه، دهه ی 1340 در جنبش سقاخانه به اوج خود رسید اما تمام تلاش و فعالیت شان پاسخ گوی به زعم خودشان “زنجیر مفقوده ی هنر قدیم و جدید” نشد و به ثمر ننشست. آثاری نیز هستند که در زمره ی نگارگری یا نقاشی قاجاری با نگاه نوستالژیک برخورد کرده اند که نمی دانند یادآوری حسرت گذشته دردی از هنر امروز دوا نمی کند. آثاری هم ساختار رئالیسم را برگزیده اند که هم در استفاده از تکنیک درمانده اند و هم در موضوع. آثاری نیز هستند که به مد روز پایتخت نشینان نگاه دوخته اند همان جماعتی که به پاپ آرت ایرانیزه ی امروزی نگاه کرده و آنها را الگو قرار داده اند. جدای از این که آن هم فریبی بیش نیست. مشکل یکی دو تا نیست؛ در مورد آخر، از آنجایی بروز یافته که به دست دیگر شهرها به ویژه پایتخت نشینان نگاه کرده که نقاشی چه کسی در بورس و مُدِ روزِ پایتخت است و سعی در خلق به شیوه آنان کرده، و بیشتر به کپی کاری می ماند که هنرمند، نگاه و اندیشه اش در هیج جای اثرش نیست. گاه بر عکس؛ از آن طرف بام افتاده آن گونه که چنان به سنت ها پرداخته و با نگاهِ نوستالژیک به هنر قدیم نگاه کرده که با تحمیل رنجِ فراوان خواسته اند تا آن عظمت گذشته را دوباره احیا کنند.

با این اوصاف این مجموعه را اگر بازنمود درصد بالایی از هنر اصفهان بدانیم در امروزیت اش حرف بسیار هست. و نشان از کم توانی و ضعف هنری این شهر در حوزه ی نقاشی است. البته باید در نظر داشت این کج راهه، مسیری نیست که یکدفعه طی شده باشد و بشود با یک یا دو راه حلِ جدید همه چیز را به یکباره و آنی تغییر داد و درست کرد. اما همین قدر، این نمایشگاه ما را تلنگر می زند که این ره به ترکستان است. برای این بار کج، علاوه بر دلایلی که در بخش های پیشین برشمردم می توان به نظام آموزشی پر از ایراد، عدم دانش کافی و تکنیکِ مناسبِ استادان در سیستم دانشگاهی نیز اشاره کرد با چندین دانشگاه هنری در این شهر و حومه اش، خروجی بی رمقی دارد. زیرا نه تکنیک را به درستی آموزش داده اند و هنرجو و دانشجو آموخته است و نه دانشِ ایده پردازی. سازمان ها و ارگان های مربوط به حوزه ی فرهنگی هم در این روند دخیل هستند. از ارگان های دولتی که باید به ترویج هنر امروز از منظر تئوری و عملی و نمایشگاهی و کارگاهی به طور گسترده در مراکز بسیاری که دارند اقدام کنند. در رأس آنها مدیران ارگان های هنری نیز با دانش، تاریخ و زیباشناسی هنر امروز تسلط داشته باشند و حداقل تا حدودی از منظر نظری بتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند. و فضای شهروندی را در مسیر فرهنگ به این سمت نیز سوق دهند. در امتداد این آگاهی بخشی، فضاهایی ایجاد شود که هنرمندان بتوانند به اقتصاد هنر نیز فکر کنند. هم چنین بتوانند هنرمندانی که دغدغه ی فرهنگ دارند به شهرها و کشورهای دیگر اعزام شوند و سفیران فرهنگی باشند همانگونه که همواره خواهرخواندگی ها میان شهرها اعلام و مراسمی را داراست بر همین دلیل آثار هنری و هنرمندان میان این شهرها در تبادل اندیشه و هنر قرار گیرند. این میسر نیست مگر با دید وسیع ارگان های دولتی و غیر دولتی شهر؛ ایجاد سایت، نظام مند کردن هنرمندان، برگزاری سمینارها و ایجاد حلقه های هنری و نهایت ثبت و انتشار آثار برای نسل امروز و نسل فردا. می بایست فضایی ایجاد کرد که بتوان تعامل میان هنرمندان هنرهای مختلف برقرار کرد جمعی که بتوان در آن از هنرمندان عرصه ی ادبیات و شعر، موسیقی، تئاتر و سینما و نقاش و نظایر ان دعوت کرد و به گفت و گو نشست. با این تذکر که نشست ها و سمینارها و جشنواره ها به لیست کردن افرادی خاص و پر کردن رزومه مدیران نینجامد و نگاه به گسترش فرهنگ و آگاهی بخشی باشد. ایجادِ گروه ها یا کمیته های هنری در سازمان شهرداری از جمع هنرمندانی که اکثریت هنرمندان به هنرمند بودن و ذهن تحلیلگرا و راهگشا باور داشته باشند نیز راهگشاست. امروزه بخش فردیت هنری هنرمند، بازنگری جامعه و منطقه ای به همراه همپوشانی با جریان های تفکری و هنریِ جهان امروز – و نه فقط غرب- هنری را پدید خواهد آورد که می تواند به بیان وسیع و فراتر از هنر وارداتی و کپی برداری و پرستش سنت های هزاران بار آموخته ی تجربه ی قدیم رسید.
در نهایت، اگر پرسش شود وب سایت موزه هنرهای معاصر با چه عنوانی است؟ و آیا مدیران، نمایشگاه ها، پوسترها، نقد و تحلیل ها و نمونه آثار هنرمندان این شهر را می شود مشاهده کرد؟ پاسخ این است که چنین وب سایتی وجود ندارد. و از طرفی در این شهر حتی یک نشریه ی تخصصی هنر – در این جا منظور نقاشی یا هنرهای معاصر- وجود ندارد تا بتواند گفتمان شکل بگیرد و نظریه های متفاوت را در خود جای دهد.
موزه با ایجاد وب سایت، برگزاری سخنرانی ها، برگزاری دوره های آموزشی-کارگاهی، به همراه مدیریت ثابت با بودجه و امکانات و مکانی مناسب، حتما می تواند راهگشا باشد و حتی می تواند ضعف مراکز آموزش و دیگر مراکز هنری را بپوشاند.

 

لینگ گزارش تصویری خبرگزاری ایمنا

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا